31ايشان حلال كردهاند حلال و آنچه را كه حرام كردهاند، حرام نمىدانيد؟»
2- توحيد؛ آن است كه انسان تنها حكم خداوند را بر رفتار و كردار خود حاكم سازد و آنچه را كه خداوند حلال دانسته روا بداند و آنچه را حرام كرده، ناروا بشمارد و جز حلال خدا را حلال و حرام او را حرام نداند و در زندگى خود تنها خدا را در نظر داشته باشد و امر و نهى الهى را در رفتار خويش اعمال كند و آنچه را خدا فرمان داده عمل كند و از آنچه نهى فرموده اجتناب ورزد. اين معناى «توحيد» و «تقوا» است.
البته ضرورتى ندارد كه همۀ كارها و حركت و تلاش و كوشش انسان در راه خدا و براى خدا و به منظور جلب خشنودى خداوند باشد. اين كه انسان براى كسب روزى (و نه جلب رضاى خداوند) به بازار رود و كار كند به «توحيد» وى آسيبى نمىرساند. آنچه به توحيد آسيب مىرساند آن است كه انسان عامل رزق را حاكم بر رفتار خود گرداند و به موازات و در كنار حاكميت الهى، به حاكميت آن تن دهد و آنچه را كه مستلزم كسب روزى است - اگر چه متضمّن معصيت خدا و مخالف با او باشد - مورد توجه قرار دهد و بدان عمل كند.
خلاصه اين كه: «توحيد» پذيرش حاكميت خداوند متعال و ولايت مطلق او در زندگى از سوى انسان است و «تقوا» ، حاكميت بخشيدن به شريعت الهى در رفتار و كردار است؛ انسان - در حالت تقوا - هرگز آنچه را كه خداوند باز داشته است مرتكب نمىشود و آنچه را كه خداوند دستور به انجامش داده است رها نمىكند. در حالت «توحيد» و «تقوا» ، لزوماً تمامى رفتار انسان حتى در گسترۀ امور مباح، براى جلب رضاى خدا و خشنودى او نيست.
3 - اخلاص؛ اين حالت بالاتر از مرتبۀ توحيد است و هنگامى تحقق مىيابد كه انسان خود و زندگى و تمامى رفتار و كردارش را براى خدا قرار دهد و رضاى او را در نظر داشته باشد؛ جلب رضاى الهى تمامى حركت و فعاليت و رفتار و كردارش را در برگيرد و اين هدف؛ يعنى (جلب رضاى الهى) رنگ خود را بر همۀ رفتار و كردارش بزند، اينان مخلصانند. اخلاص و خلوص در اين معنا، دومين دعوت پيامبران پس از توحيد است؛ اخلاص آن نيست كه انسان به فعاليت و حركت و كار و تلاش در بازار و خانه و مزرعه و جنگ و عرصههاى ادارى و اجرايى و سياسى و. . . نپردازد و اين كارها را لنگ بگذارد بلكه بدان معناست كه انسان فعاليت و حركت و تلاش خود را در تمامى