33و اصل آن: أفَضتم أنْفُسَكم بوده، كه در واقع همان مفهوم انبوهى و فراوانى و لبريز شدن از فراوانى جمعيت است.
عرفات، جمع عرفه است و سرزمين نزديك به مكه را، عرفات گويند و ملحق به جمع مؤنث سالم است همچون «اَذْرُعات» كه اسم محلّى است در شام. اذرعات جمع اَذْرِعَة است و اذرِعة، جمع ذِراع است و بر روى هم، اين كلمه نيز ملحق به جمع مونّث سالم است. و نيز كلمۀ «قِنّسرين» ملحق به جمع است و شهرى بوده در سوريه ميان حَلَب و حمص. 1در وجه تسميۀ عرفات، نويسندۀ تفسير «خازن» از قول عطا نقل كرده است 2كه: جبرئيل، مناسك را به ابراهيم عليه السلام نشان مىداد و از او مىپرسيد:
«عرفتَ؟» او هم مىگفت: «عَرفتُ» و لذا آن مكان را عَرَفات گفتند.
و عرفات، محلّ آگاهى است؛ همان طور كه مَشعَر، جايگاهِ شعور است و شعور است كه يكى را پليد و ديگرى را پاك، يكى را آزادىخواه و ديگرى را ستمگر مىكند.
به مشعر، مُزدَلَفه هم گويند، از مادّۀ «اِزْدَلَفَ» : اَىْ دَنٰا؛ لِاَنَّ النّٰاسَ يَدْنُوبَعْضُهُمْ اِلىٰ بَعْضٍ.
مشعر، سرزمين شُعور است و خودآگاهى؛ نخست بايد شعور باشد تا آدمى به شناخت برسد. برخى نيز گفتهاند: مَشعر بر وزن مَفعَل، از مادّۀ شِعار است، به معناى علامت؛ زيرا آن جا، نشانهاى است براى عبادت، يا نشانى و نشانهاى است براى مراسم حج. 3و چه خوب است كه انسانها در آن شبِ تاريخى و هيجانانگيز - يعنى شب دهم ذى حجّه شبِ وقوف در مَشعر - انديشه و فكر و شعور تازهاى، در درونشان به وجود آيد و حالتِ آگاهى، در آنان پيدا شود؛ مگر نه اينكه «مَشعر» از مادّۀ شعور است؟ !
جالب اينكه در دنبالۀ آيۀ مزبور (بقره/198) ، قرآن هم گفته است:
. . . واذْكُرُوهُ كَمٰا هَدٰيكُمْ وَإنْ كُنْتُمْ مِنْ قَبْلِهٖ لَمِنَ الغٰافلينَ ؛ يعنى: خدا را ياد كنيد، آن چنان كه شما را خدا به راه آورد و به راه راست، هدايت كرد، هرچند كه پيش از اين، شما از شمار گمگشتگان بوديد.
نكتۀ مهم آنكه در آيۀ بعدى (يعنى آيۀ 199سورۀ بقره) آمده است: ثُمَّ اَفيٖضُوا مِنْ حَيْثُ اَفٰاضَ النّٰاسُ وَاسْتَغفروا اللّٰهَ اِنَّ اللّٰه غَفورٌ رَحيٖمٌ ؛ يعنى: از همان جا كه مردم كوچ مىكنند [ از عرفات به مشعر و از مشعر به سرزمين مِنا ] كوچ كنيد.