15دليل بر عدم وابستگى انسان مُحرِم است؛ به عبارت ديگر، معنويت حج در هنگام احرام، حاجى را متصف به صفات الهى مىكند؛ يعنى تشرّف به محضر حضرت ربوبى، مربوب (بنده) را به صفت ربّ متصف مىكند كه يكى از صفات حضرت پروردگار غنى بودن است؛ «عَبْدىٖ اَطِعْني حَتّىٰ اَجْعَلَكَ مِثْلي» ؛ «بندۀ من، مرا اطاعت كن تا تو را مثل خود بگردانم» .
بندگى حاجى، او را به مقام استغفار خوانده و از توجه به ماسوى اللّٰه غنى ساخته است.
اقبال لاهورى در اين زمينه كلام شيرين و بلندى دارد: خدمت و محنت، شعار اشتر است
نكتۀ بسيار لطيف ديگر عرفا در خصوص احرام، اين است كه: ما به جاى اينكه بگوييم حاجى بعضى از اشيا را به خود حرام مىكند، بهتر است بگوييم: حاجى خود را به بعضى از اشياء حرام مىكند تا آن اشياء به حاجى نرسند. چونكه بيرون شد زباغ آن يوسف گل پيرهن گل به دامنگيريش دست زليخا مىشود
چون حاجى براى خداست و همۀ اشيا براى حاجى است و اين مضمون روايتى است كه خدا به بندهاش مىفرمايد:
«يابْنَ آدَم، خَلَقْتُ الأَشْيٰاءَ مِنْ اَجْلِكَ وَ خَلَقْتُكَ مِنْ اَجْلي» .
«اى فرزند آدم، همهچيز را بهخاطر تو آفريدم و تو را به خاطر خودم خلق كردم» .