41سكرات مرگ است. آن ساعت كه بنده در نزع باشد و خويش و پيوند و دوستان گرد وى درآيند و او را وداع كنند.
سار الفؤاد مع الأحباب إذ ساروا
يوم الوداع فدمع العين مدرار
و آن كه زاد سفر از همۀ نوعها ساختن گيرد، و احتياط در آن به جاى آرد تا هر چه به زودى تباه شود برنگيرد. داند كه آن بادى نماند و زاد باديه نشايد.
در يابد و به جاى آرد كه طاعت با ريا و تقصير زاد آخرت را نشايد و به قال النبى «لا يقبل اللّٰه تعالى عملاً فيه مقدار ذرّة من الريا» و آن گه كه بر راحله نشيند مركب خويش در سفر آخرت كه آن را نقش گويند ياد آورد.
و بعد ركوبه الافراس تبها
يهادى بين اعناق الرجال
و چون عقبهها و خطرهاى باديه بيند از منكر و نكير و حيّات و عقارب در گور كه شرع از آن نشان داده ياد كند. و به حقيقت داند كه از لحد تا حشر باديهاى عظيم در پيش است كه بى بدرقۀ طاعت بريدن آن دشوار است. اگر درين باديه بدين آسانى بدرقهاى به كار است پس در باديۀ قيامت بى بدرقۀ طاعت چون رستگار است؟ !
راستكارى پيشهكن كاندر مصاف رستخيز
نيستند از خشمحقجز راستكارانرستگار» 1
پى نوشتها: