53مرگم شما هم از بين برويد.» 1از اين مكاتبه كه يك سند محكم و مهم تاريخى است و از متن نامۀ عقيل و پاسخ و تأييد آن از ناحيۀ امير مؤمنان - ع - و جملهاى كه به وسيله آن، عقيل مورد مهر و دعاى آن حضرت قرار گرفته است كه فرمود: «اقم راشداً محموداً» ، مىتوان به چند نكتۀ مهم دست يافت:
الف: با توجه به تاريخ اين مكاتبه، ملاقات عقيل با معاويه نه تنها نمىتواند به عنوان اعراض و فرار از حضور امير مؤمنان - ع - باشد (همانگونه كه در گفتار بعضى از مورخان آمده است) بلكه نمىتواند در حال حيات آن حضرت اتفاق بيفتد؛ زيرا در زمانى كه خصومت معاويه با على - ع - به حدى رسيده كه به جنگ، هفده ماهۀ صفين منجر شده و پس از توقف جنگ هم هر روز عدهاى از اشرار و فرزندان طلقا به فرماندهى يكى از ايادى او (مانند ضحاك بن قيس) منطقهاى از سرزمين حكومت على - ع - را مورد تاخت و تاز قرار داده و مردم آنجا را قتل عام و اموالشان را به يغما مىبرند، در اين شرايط چگونه ممكن است عقيل كه در نامهاش مىگويد من به عبداللّٰه بن ابى سرح گفتم اى بازماندگان دشمنان رسول خدا، مىخواهيد به معاويه ملحق شويد كه اين دشمنى ديرينهايست در دل شما و مىخواهيد با اين اقدام نور خدا را خاموش كنيد!
اينك اين سؤال مطرح است كه «عقيل» با اين فكر و انديشه و با اين ايده و عقيده كه در نامهاش منعكس گرديده، آيا مىتواند به كارى كه آن را دشمنى با خدا و اطفاى نور اللّٰه و تبديل امر او مىداند اقدام كند؟ !
و اگر فرض كنيم سفر او به شام قبلاً به وقوع پيوسته، نه در شرايط حادّ، بازهم او نمىتواند به نگارش چنين نامهاى اقدام و از عمل كسانى كه نه اخوت و برادرى با امير مؤمنان - ع - دارند و نه در ميان مسلمانان از وجهه و آبرويى برخوردارند با اين لحن محكم و صريح نكوهش كند! و اگر فرض كنيم او چنين جرأتى پيدا نمود آيا در اين صورت امير مؤمنان چنين پاسخ زيبا را كه حاكى از خوشنودى و رضايت آن بزرگوار است بر او مىنويسد؟ !
هر يك از دو نامۀ عقيل و امير مؤمنان، دليل مستقل و روشنى است بر اين كه سفر عقيل به شام در دوران حيات آن حضرت نبوده است.