35نورانى منتقل شود، چشم عقلش خيره شد و دچار حيرت و بهت گرديد، ندانست چه بگويد و از كجا تجديد سخن كند، چيزى به نظرش نرسيد فقط جملۀ مختصر و سستى گفت و ديگر ساكت شد، گفت:
«ذكرت و احلت على غائب» ؛ «سخن گفتى و حواله به ناپيدايى (غايبى) نمودى؟ !
فقال - عليهالسلام -: «ويلك و كيف يكون غائباً من هو مع خلقه شاهد و اليهم أقرب من حبل الوريد، يسمع كلامهم و يرى أشخاصهم و يعلم أسرارهم، و انما المخلوق الذى اذا انتقل عن مكان اشتغل به مكان و خلا منه مكان فلا يدرى فى المكان الذى صار اليه ما حدث فى المكان الذى كان فيه فأما اللّٰه العظيم الشأن الملك الديّان فانه لا يخلو منه مكان و لا يشتغل به مكان و لا يكون الى مكان أقرب منه الى مكان و الذى بعثه بالآيات المحكمة و البراهين الواضحة و أيّده بنصره و اختاره لتبليغ رسالاته صدقنا قوله بأنّ ربه بعثه و كلّمه.»
حضرت فرمود: «واى بر تو! چگونه غايب است؟ ! كسى كه گواه و مراقب آفريدۀ خود است و به مردم نزديكتر از رشتۀ رگ گردن، سخن آنان را مىشنود و اشخاص آنها را مىنگرد و اسرارشان را مىداند. آن مخلوق است كه چون از مكانى منتقل شد، مكانى را اشغال مىنمايد و مكانى از وى خالى مىماند، پس در آن مكان كه به سوى آن رفته نمىداند در مكانى كه در آن بوده، چه پيش آمده، اما خداوند عظيمالشأن آن فرمانفرماى بزرگ، جزا دهندۀ خُرد و سترگ، نه مكانى از وى خالى است و نه مكانى او را در بر گرفته و نه مكانى به او نزديكتر از مكان ديگر است و آن پيامبرى كه او را با آيات محكم و براهينى روشن برانگيخت و به يارى خود فيروزش داشت و براى رساندن رسالات خود برگزيدش. ما سخن آن شخص را تصديق مىنماييم كه گفت: پروردگارش او را برانگيخته و با وى سخن گفته.»
او گفت: به غايب حواله نمودى و ساكت شد. مقصودش اين بود كه آنچه گفتى خبر از موجودى است كه ما او را نمىبينيم و او از ما غايب است و آنچه مورد مشاهده است، خانهاى است و اعمال پيرامون آن.
امام - ع - در جواب سخن مجمل و غير مفهوم او، اشاراتى به احاطۀ علمى و وجودى خدا فرمود و معناى غايب را دقيقاً بيان نمود، آنگاه او را براستى پيامبر كه معرّف وجود و احاطۀ خداست هدايت كرد، گفت: آن كسى كه با دلايل روشن و آيات محكم برانگيخته شد و بدون