59مالى مىطلبد و هم استطاعت معنوى، كه اوّلى به شرط طهارت در مال و دوّمى به شرط تهذيب جان حاصل مىشود.
واضح است كه در ظلمتكدۀ دل، زمانى نور مىتابد كه حجب انداخته شود، و در مَهد دل زمانى فرشته در مىآيد كه ديو برون رود و قرب به حق زمانى عايد مىشود كه بُعد از باطل نصيب گردد.
مكانت سبّوحى و قدّوسى حق، اقتضا مىكند كه انسان غير منزّه در آن راه نيابد و اوّل شرط ورود در حريم پاك يار، طهارت منظر نظر او كه روح انسانى است مىباشد.
امر سوّم \انصراف جان از غير خدا
از جمله اركان اين سفر، منصرف كردن انديشه و قلب از تمامى امورى است كه غير خدا و دستور او مىباشد. اين مسأله غير از نزاهت و طهارت نفس است. مفاد اين ادب آن است كه در اين سفر آهنگى در دل و نغمهاى در انديشه، جز نواى دلنشين «اذان ابراهيمى» نواخته نشود. نه قصد تفرّج باشد، نه ميل تجارت، نه طلب حاجت و نه اهداف ديگر.
خطيب بغدادى در كتاب تاريخ خود حديثى را از طريق اهلبيت - عليهم السلام - نقل مىنمايد كه مرحوم فيض آنرا در محجة البيضاء ذكر مىفرمايد، و آن اينكه:
«اذا كان آخر الزمان خرج النّاس للحج أربعة اصناف، سلاطينهم للنزهة و اَغنياؤهم للتجارة، و فقراؤُهم للمسألة و قُرّاؤهم للسُمعة.» 1
و لذا حتّى كسانى كه حج نيابى مىپذيرند تا از اين طريق دنياى خود را تأمين كنند، اگرچه تكليف از منوب عنه ساقط است، عملى مكروه و كارى ناستوده دارند. البته، اگر قصد در اين نيابت، روشن كردن چشم سر و دل به جمال مظهر جميل مطلق كعبه مكرّمه است، فعلى ممدوح و سعيى مشكور