6و همانگونه كه قرآن كريم يادآور شده ابراهيم را فرمان رسيد كه مردم را به حج خانۀ خدا فرا خواند تا از هر ناحيه و منطقه، سواره بر هر وسيله و مركب و يا پياده به اين خانه روى آورند:
«وَاَذِّنْ فىالنّٰاس بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ رِجٰالاً وَ علٰى كُلِّ ضٰامِرٍ يَأتينَ مَنْ كُلِّ حَجٍ عَميقٍ» :16
«و در ميان مردم براى حج گزاران بانگ بر آور كه پياده و سواره بر هر شتر لاغر از هر درۀ ژرفى به سوى تو آيند.»
بازسازى مراسم حج ابراهيمى پس از دگرگونى:
ابراهيم در انجام مأموريت خويش موفق و كامياب گشت، و مردم را به سوى اين كانون جلب كرد، و خاندان خود را نيز در آنجا قبلاً سُكنىٰ داد كه همزمان با دعوت مردم به حج، در آنجا مقيم بودهاند. مردم در اين زمان مراسم حج را طبق دستور الهى با مناسكى درست برگزار مىكردند كه آئين پاك و يكتاپرستى را كاملاً ترسيم مىكرد و كمترين شائبۀ شرك در آن ديده نمىشد.
ولى در طول قرنها دگرگونيهايى در انجام مناسك حج پديد آمد، و بسيارى از مراسم و شعائر الهى - كه از زمان حضرت ابراهيم - عليه السلام - رايج و معمول بود نابسامان گشته و مسائلى در امر حج راه يافت كه آلوده به شرك مىنمود:
عربهاى قبل از اسلام بتهايى به ديوار كعبه آويختند، و به جاى خدا به بتها پناه مىجستند، و آنها را وسائطى براى قرب به خدا بر مىشمردند، و قربانيها براى آنها پيشكش مىكردند. تا اينكه سر انجام مناسك حج را با هوسها و موهومات در آميختند، و با بدنى برهنه به طواف مىپرداختند، و در حالى كه دست به دست هم مىدادندصفير و نعره و فريادهاى مهمل سر مىدادند، و كف زنان گرد خانۀ خدا به گردش در مىآمدند. خداوند در قرآن كريم در مقام انتقاد از اين راه و رسم جاهلى در انجام مراسم حج - كه آلوده به هوس و شرك بوده - مىفرمايد:
«وَ مٰا كٰانَ صَلٰوتُهُمْ عِنْدالبَيْتِ اِلاّٰ مُكاٰءً وَ تَصْدِيَةً» :17
«عبادت و نماز مردم جاهلى در كنار خانۀ خدا جز فرياد و دست به هم كوبيدن چيز ديگرى نبود.»
حتى عدهاى از عربهاى جاهلى به خاطر تكبر از وقوف در عرفات خوددارى مىكردند و نمىخواستند همراه تودۀ مردم به اين وظيفه قيام كنند و با اين برخورد منفى به برترى كاذب و تفوق موهوم خود تظاهر مىكردند، و نمىخواستند در سطح عموم و تودۀ مردم قرار گيرند، و زير سايۀ يك قانون و يك ضابطه با همۀ مردم به سر برند، در يك كانون با شرايط يكنواخت با مردم باشند.
ملل و اقوام ديگر نيز قبل از اسلام، خرافات و شرك و موهومات را به مراسم حج راه دادند كه اسلام با همۀ آنها به مبارزه برخاست، و حج ابراهيمى را با وضع شايستهاى تجديد كرده و بتهاى كنار كعبه را سر نگون نموده، و توحيد را جايگزين ساخت.
حكمتهاى پارهاى از مناسك حج
حج - يا - مظهر و تجليگاه توحيد:
براى بشر امكان پذير نيست مصالح و علل واقعى احكام فرعى يا فروع احكام را شناسايى كند؛ و جز شارع مقدس و واضع اين احكام كسى نمىتواند به چنان مصالحى واقف گردد؛ اگر دانشمندان مزايا يا حكمتهايى براى احكام شرع خاطر نشان مىشوند بايد آنها را صرفاً حكمتهاى احكام ياد شده تلقى كرد نه علتهاى واقعى.
مسألۀ حج چنانكه ديديم با سوابق ممتدى كه در اديان ديگر آسمانى دارد در اسلام با كيفيتى عالى امضا شد، هيچكس حتى دشمنان اسلام نمىتوانستند و نيز نمىتوانند فوايد و سازندگى مادى و معنوى حج را ناديده گرفته و يا آنها را انكار كنند. حتى مخالفان اسلام نوشتهاند: حج عاملى مؤثر براى ايجاد وحدت و همبستگى، و فرصتى است بسيار عالى براى اينكه ميان پيروان قرآن پيوندى مبارك به هم رسد و آنان را به هم مربوط سازد.
حج عبارت از اجتماع و گردهم آيى شمار بسيار زيادى از مسلمين و پيروان قرآن كريم كه در عصرما از رقم ميليونى متجاوز است، بيش از يك ميليون مسلمان از نواحى مختلف گيتى از پنج قارۀ دنيا به سرزمين مكه در موسم حج روى مىآورند كه از نژادهاى گوناگونى هستند. همه در يك سرزمين و يك كانون در كنار خانۀ خدا با جسم و جان و تمام وجود به نداى پروردگار خود لبيك مىگويند، در حاليكه همگى آنها تمام چيزهايى را كه ممكن است دستاويز مباهات بر ديگران باشد رها كرده با پوشاكى ساده و يكنواخت و با نوعى تساوى و برابرى مادى و معنوى دقيق در كنار هم قرار مىگيرند كه نمىتوان نظير آن را در هيچ گردهم آيى، در هيچ سرزمينى جستجو كرد. مساوات و برابرى در همه چيز كه فرمانروا و فرمانبر، ثروتمند و فاقد ثروت، عرب و ترك، افغانى و ايرانى، هندى و سودانى، حبشى و چينى، اروپايى و آفريقايى، آمريكايى و آسيايى همه وهمه را در يك رده قرار داده و ميان سفيد پوست و رنگين پوست كمترين تفاوتى در اعمال و مناسك آنها ديده نمىشود، و وحدت شگفت آورى بر تمام اوضاع و احوال درونى و بيرونى آنها حاكم است. همۀ آنها - عليرغم چنان تفاوتهايى منطقهاى و چهره و قيافه و اندام و اختلاف طبقاتى - چشم و دل را به يك نقطه مىدوزند. اينان از خانواده و ميهن و زاد بوم و ثروت و مقام و منصب و كليۀ تعلقات گسستند، درياها را درنورديدند، بيابانها را پيمودند، سينۀ فضا را شكافتند و رنج سفرى بس دشوار را بر خود هموار ساختند، و از رسوم و عادات و تشريفات بومى و محلى و منطقهاى دست نهادند، و از خواب و خوراك و لباس خود كاستند، و بالاخره روابط خود را از دنياى ماديت بريدند، و همچون روز محشر با پوششى بسان كفن گرد هم آمدند.
بى ترديد با چنان كيفيت، شعاع نورانيتى كه از باطن و جان و درون آنان برمىخيزد و اين نورانيت را متوجه نقطۀ مشترك مىنمايد آنهم در حاليكه با اوضاع و شرايط و هيئتى هماهنگ و در عين حال ساده و بى آلايش توأم است مسلماً مىتواند امت و ملتى را بيافريند كه بنيانگذاران مجد و عظمت براى بشريت باشند.
در چنين نقطهاى است كه بشر مىتواند معناى «اللّٰهاكبر» را درك كند و بازيابد كه قدرت خدا از هر قدرتى قويتر و خدا از هر چيزى بزرگتر و حتّى بزرگتر از آن است كه بگوييم او بزرگتر است.
در اين نقطه و در ميان چنان جمعيت انبوه و اجتماع عظيم هر ناظرى به خوبى مىفهمد كه حج بزرگترين و قوىترين شعار توحيد، و ضامن انسانيت و آزادى از هر گونه قيد و بند مادى، و مهمترين عامل ارتباط و پيوستگى، و مآلاً ايجاد همبستگى ميان مسلمين شرق و غرب عالم است.
هر مسلمان و دوستدار پيامبر اسلام - صلى الله عليه و آله و سلم - مشتاق و شيداى ديدار سرزمينى است كه آن حضرت در آنجا زاده شد، و در همان سرزمين مبارزۀ خود را با شرك و بت پرستى و جهل و استبداد آغاز كرد، هر نقطهاى در اين سرزمين ياد آور رويدادهاى مهم و درخشان اسلامى است كه جاى جاى آن مىتواند مايۀ عبرت و پند براى ديدار كنندگان آن باشد، سرزمينى كه در نگاه ناظر آن، دور نماى قربانيها و فداكاريهاى راه توحيد و نيكبختى را به تصوير مىكشد.
اين توحيد همزمان با اجراى مراسم حج با وحدت در زمان و مكان و اعمال و نيات، و اعتقاد، جامه و مسكن و بالأخره با همۀ مظاهر توأم است و توحيد را نويد مىدهد.
احرام:
احرام بايد همراه با نيت انجام گيرد، يعنى حاجى بايد با نيتى خالص و پاكيزه و پالوده و عارى از هرگونه شوائب مادى و دنيا وى اين كار را برگزار كند. او نبايد كمترين و ناچيزترين شائبۀ ريا و تظاهر آنى و آتى را در اين قصد راه دهد. مسلّماً قصد او بايد در اين كار و همۀ مراسم و مناسك حج عبارت از امتثال او امر الهى و تقرب به او باشد.
قصد و نيت در هر عملى روح و معيار ارزشيابى آن عمل مىباشد. به وسيلۀ نيت است كه اعمال آدمى سنجش مىشود. در روز قيامت صرف عمل نيك ملاك پاداش نيست؛ بلكه آن عملى داراى پاداش مىباشد كه با نيتى خالص و راستين توأم بوده است.
اسلام به خود عمل، ارزشى اعطا نمىكند، و آنگاه كه اعمال را ارزيابى مىكند نفس عمل را - وقتى كه عارى از نيت باشد - اهميت نمىدهد؛ زيرا نيت وسيله و ابزارى براى كشف از حقيقت باطن آدمى است، و در عهدۀ عمل و امكان او نيست كه پرده از روى اين حقيقت بردارد؛ چون ممكن است عمل مزورانه انجام گيرد؛ يعنى آدمى كارى را انجام دهد كه به ظاهر خوب و مرضى خدا و رسول به نظر رسد اما قصد و نيت انجام دهندۀ اين كار بر خلاف ظاهر عمل، موجب خشم خداوند متعال باشد. اين تناقص ميان قصد و عمل، و نيت و كردار ارزش عمل را از ميان مىبرد. و اين صورت ظاهر نيكو به صورت شرّى در مىآيد كه موجب هلاك و بدبختى فرد خواهد بود؛ چنانكه اگر ريا كارانه به عملى كه ظاهراً نيكو است دست يازد، نه تنها پاداش نيك نصيب او نخواهد شد؛ بلكه به خاطر چنين نحوه عمل، كيفر الهى نيز در انتظار او است.
از رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - روايت شده كه فرمود:
«اِنّما الاَعْمٰالُ بَالنِيّاتِ، وَ لِكُلِّ امْرىٍ مٰا نَوَىٰ، فَمَنْ كٰانَتْ هِجْرَتُهُ اِلَى اللّٰهِ وَ اِلٰى رَسوُلِه فَهِجْرَتُه اِلَى اللّٰهِ وَ اِلٰى رَسوُلِه؛ وَ مَنْ كٰانَتْ هِجْرَتُهُ اِلَى دنياً يُعصيبُهٰا اَوْامَرأَةٍ يَتَزَوَّ جُها فَهِجْرَتُهُ اِلٰى مٰا هٰا جَرَ اِلَيه»18
«ارزش اعمال آدمى به نيات او مربوط است، و عوائد اعمال او به نيت او منوط و وابسته است. اگر كسى (از هرگونه عوائد مادى بگريزد) و از وادى هدفهاى نفسانى هجرت كند، و راه وصول به رضاى خدا و رسولش را در پيش گيرد، در حقيقت به سوى رضاى خدا و رسول او (ومقصد الهى) كوچ و هجرت كرده است. ولى اگر هجرت او به سوى دنيا انجام گيرد، به دنيايى كه مىخواهد از منافع آن بهرهمند گردد، و يا مىخواهد از رهگذر اين كوچيدن به اشباع دامن خويش برسد، و تمايلات نفسانى خود را ارضا نمايد، بايد گفت هجرت او به همان هدفهاى فرومايه تنزل خواهد يافت.»
و نيز فرمود:
«نِيَّةُ المُؤْمِنِ خَيْرٌ مِنْ عَمَلِه. وَ نِيَّةُ الكٰافِرِ شَرّ مِنْ عَمَلِه؛ وَ كُلُّ عٰامِلً يَعْمَلُ عَلٰى نِيَّتِه»19
«نيت مؤمن از عمل او بهتر، و نيت كافر از عمل او بدتر است، و هر كسى بر حسب نيت خود عمل مىكند، و رفتار و كردار خويش را بر پايۀ آن تنظيم مىنمايد.»
روايات متعددى دربارۀ ارزش نيت و نقش آن در تعالى و يا انحطاط، و صعود و يا سقوط اعمال، در جوامع حديثى فريقين بگونهاى چشمگير جلب نظر مىكند و نشان مى دهد كه اسلام به عمل نمىنگرد؛ بلكه به نيت آدمى مىنگرد كه اين عمل را چگونه و با چه هدفى برگزار مىسازد.