605. جدۀ پنجم، عاتكه دختر عبدالشمس بن عبدمناف بن قصى، جدۀ حضرت رسول (ص) است كه نام
وى را برخى از مؤرخان، فاطمه دانستهاند. 1
6. آمنه، جدۀ ششم است. او دختر وهب بن عمير بن نضر بن تعين ابن حرث بن تلعبه، كه خود، از
زبدگان عرب و مورد توجه خاص و عام بوده است. 2
و همينگونهاند جدۀ هفتم و هشتم و نهم و دهم كه در منابعى همچون تاج العروس و عمدة الطالب و تاريخ طبرى و تاريخ الكامل ابن اثير و الاغانى، به نيكى و عظمت از همۀ آنها ياد شده است.
«در ميان تيرۀ مادرى امالبنين (عليهاالسلام) جدّى پيراسته، چون عامربن مالك بن جعفربن كلاب، (جد ثمامه، مادر امالبنين) بوده است كه به سبب قهرمان سالارى و شجاعتش، او را «ملاعب الاسنّة» مىناميدند؛ يعنى كسى كه در ميدان جنگ، سرنيزهها را به بازى مىگيرد.» 3
اين نام را اولين بار، حسّان بن عمير به او داده و اوس بن حجر هم دربارۀ عامر به كار برد و در شعرى چنين سرود:
يلاعب أطراف الاسنّة عامر
فراح له حظّ الكتيبة اجمع 4
«عامر سرنيزهها را به بازى مىگرفت. پس او در توانايى و كارايى جنگى، به تنهايى نيروى يك لشكر را در خود جمع كرده است.»
داستان از اين قرار است كه حسان بن نمير، او را در ميدان جنگ ديده و در اعمالش دقت كرده و آنگاه دربارهاش گفته است: «هو ملاعب الأسنّة» ؛ 5«او بازى كننده با نيزهها و سرنيزهها است.» (كنايه از شجاعت و جلادت او در ميدان كار زار است) .
عامر بن مالك همان كسى است كه برادر زادهاش عامر بن طفيل با علقمة بن علاثه قرار گذاشتند كه هر كدام نسب و حسب افتخار آميزترى داشت و به نفع او حكم شد، صد شتر از ديگرى بگيرد. به اين دليل، هر يك، يكى از پسران خود را نزد مردى از بنىوحيد به گرو گذاشتند. چون ابن طفيل در اين مورد از عمويش، عامر بن مالك، كمك خواست، اين مرد دلير نعلين خود را به او داد و گفت: براى تعيين شرافت خود از اين نعلين كمك بگير؛ زيرا من با آن، چهل «مرباع» را بهدست آوردهام. 6
توضيح آنكه: مرباع، يك چهارم غنايم جنگى بوده كه پس از پيروزى يك قوم بر ديگرى، به رييس قبيله مىرسيده است. اين نعلين هم مخصوص رييس و پيشواى قوم بوده كه در ايام نبرد آن را مىپوشيده و علامتى بر قهرمانى و دلاورى اش بوده است.