10كه خداى تبارك و تعالى مىفرمايد: به عزّت و جلال و بزرگوارى و رفعتم، بر عرشم سوگند كه آرزوى هر كس را كه به غير من اميد بندد، به نوميدى قطع مىكنم و نزد مردم بر او جامۀ خوارى مىپوشم و او را از تقرّب خود مىرانم و از فضلم دور مىكنم. او در گرفتارىها به غير من آرزو مىبندد، در صورتى كه گرفتارىها به دست من است؟ ! و به غير من اميدوار مىشود و در فكر خود در خانه جز مرا مىكوبد؟ ! با آنكه كليدهاى همۀ درهاى بسته نزد من است و درِ خانۀ من براى كسى كه مرا بخواند باز است.
كيست كه در گرفتارىهايش به من اميد بسته و من اميدش را قطع كرده باشم؟ كيست كه در كارهاى بزرگش به من اميدوار گشته و من اميدش را از خود بريده باشم. من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشته و آنها به حفظ و نگهدارى من راضى نگشتند و آسمانهايم را از كسانى كه از تسبيحم خسته نشوند (فرشتگان) پر كردم و به آنها دستور دادم كه درهاى ميان من و بندگانم را نبندند، ولى آنها به قول من اعتماد نكردند، مگر آن بنده نمىداند كه چون حادثهاى از حوادث من او را بكوبد، كسى جز به اذن من آن را از او برندارد. پس چرا از من روى گردان است. من با جود و بخشش خود آنچه را از من نخواسته به او مىدهم سپس آن را از او مىگيرم و او برگشتش را از من نمىخواهد و از غير من مىخواهد؟ او دربارۀ من فكر مىكند كه ابتدا و پيش از خواستن او عطا مىكنم، ولى چون از من بخواهد به سائل خود جواب نمىگويم؟ مگر من بخيلم كه بندهام مرا بخيل مىداند؟ مگر هر جود و كرمى از من نيست؟ مگر عفو و رحمت دست من نيست؟
مگر من محل آرزوها نيستم؟ پس كه مىتواند آرزوها را پيش از رسيدن به من قطع كند [كه مىتواند آرزوها را جز من قطع كند]، آيا آنها كه به غير من اميد دارند نمىترسند؟ (از عذابم يا از بريدن