72ازدواج پيامبر با زينب بنت جحش
پيش از اسلام، سنتى جاهلى در ميان عرب رايج بود كه افراد نمىتوانستند با مطلّقۀ پسر خوانده ازدواج كنند، خداوند در اينباره، اين آيه را نازل كرد:
(. . . مَا جَعَلَ أَدْعِياءَكُمْ أَبْناءَكُمْ ذلِكُمْ قَوْلُكُمْ بِأَفْواهِكُمْ وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ وَ هُوَ يَهْدِي السَّبيلَ) (احزاب: 4)
«خداوند فرزندخواندههاى شما را فرزند حقيقى شما قرار نداده است. اين سخن شماست كه به دهان خود مىگوييد (سخنى باطل و بىپايه) امّا خداوند حقّ را مىگويد و او به راه راست هدايت مىكند.»
معناى آيه اين است كه سنتى غلط و غير واقعى و غير منطبق برحقيقت در ميان شما عربها رايج شده و بر مبناى آن قضاوت مىكنيد كه قضاوتهايتان با حقيقت انطباقى ندارد.
در اين آيه مىبينيم كه خداوند متعال پندار عرب را برطرف كرده و حكم خود ظاهر مىسازد و بدين صورت پيامبر كه تمايل پيدا كرد با زينب ازدواج كند، خداوند حكم را بر پيامبر خواند تا ايشان بتوانند با زينب بنت جحش ازدواج كنند. پيامبرخدا (ص) پس از عدّۀ طلاق به خواستگارى زينب رفت و رسماً با اين بانوى بزرگ ازدواج كرد.
جان ديون پورت مسيحى كتابى دارد به نام «عذر تقصير به پيشگاه محمد و قرآن» . او در بخشى از كتاب خود مىنويسد:
در اينجا لازم است تهمتى را كه دشمنان محمد در همين اوقات، از روى غرض و حسد به او زدهاند رو شود و آن، موضوع ازدواج عيال مطلّقۀ پسر خواندۀ اوست. واقع امر اين است كه خيلى قبل از طلوع اسلام، ميان اعراب عادى رواج داشت كه اگر كسى زنى را به نام مادر مىخواند، ديگر نمىتوانست با او ازدواج كند و اگر كسى جوانى را پسرش مىخواند. از آن به بعد آن پسر از تمام حقوق فرزندى وى برخوردار مىشد، ليكن قرآن كريم هر دو عادت ياد شده را فسخ كرد؛ به اين معنا كه اگر كسى زنى را مادر مىخواند، مىتوانست با او ازدواج كند و نيز اگر پسر خواندهاى عيالش را طلاق مىداد، پدرخوانده مىتوانست عيال او را به ازدواج در آورد. چون نتيجه اين ازدواج (ازدواج زينب با زيد) براى زيد