38
6. عبد الله بن جعفر محبوب پيامبر
از زمانى كه جعفر بن ابى طالب در جنگ موته به شهادت رسيد، عبدالله پيوسته مورد تفقّد و دلجويى و محبتهاى بىدريغ پيامبر خدا (ص) قرار مىگرفت.
عبدالله مىگويد: «به خاطر دارم كه پيامبر (ص) خبر شهادت پدرم را برايم آوردند، در حالى كه من به ايشان مىنگريستم، ايشان بر سر من و برادرم دست مىكشيد و از چشمانش اشك مىريخت و از محاسن مباركش مىچكيد. در آن حال، خطاب به پروردگار عرضه داشت: خداوندا! جعفر براى رسيدن به بهترين ثوابها پيشگام شد. پروردگارا! خودت بهترين جانشين براى فرزندان او باش، به بهترين وضعى كه براى بندهات روا مىدارى. سپس رو به مادرم كرد و فرمود: اى اسما، به تو مژدهاى بدهم؟ گفت: آرى، پدر و مادرم به فدايت! فرمود: خداوند به جاى آن دو دستى كه از جعفر قطع شد، دو بال به او عطا كرد كه با آنها در بهشت پرواز مىكند. مادرم گفت: پدر و مادرم به فداى شما، اين را به مردم بگوييد. پيامبر (ص) برخاست و دست مرا گرفت، درحالىكه دست به سرم مىكشيد و نوازشم مىكرد، به منبر رفت و مرا بر پلة پايين جلوى خود نشاند و با چهرهاى اندوهگين فرمود: جعفر كشته شد و خداوند براى او دو بال قرار داد كه در بهشت پرواز مىكند. آنگاه از منبر فرود آمد و مرا همراه خود برد و دستور داد غذايى براى خانوادة ما تهيه كنند. برادرم را نيز نزد ما آورد و ما همراه آن حضرت غذا خورديم؛ غذايى بسيار گوارا! تا سه روز با آن حضرت بوديم و به هر يك از حجرههاى خود كه مىرفت ما هم همراهش بوديم، سپس به خانة خود برگشتيم» . 1
همچنين عبدالله بن جعفر گويد: «پيامبر (ص) پس از گذشت سه روز از شهادت پدرم، به خانة ما آمد و فرمود: فرزندان برادرم را نزد من بياوريد. ما را كه كودكانى بوديم نزد او آوردند، در همان لحظه فرمان داد سلمانى موهاى سر ما را بتراشد. آنگاه فرمود: محمد، شبيه عموى ما ابوطالب است و عبدالله خُلق و خوى مرا دارد. سپس دست مرا گرفت و بلند كرد و گفت: خدايا! جانشين جعفر در اهل و عيالش باش و خريد و فروش (كسب و كار) عبدالله را مبارك گردان! در اين هنگام مادرمان آمد و از يتيمى ما شكوه كرد. پيامبر فرمود: از چه مىترسى؟ آيا از سرپرستى آنها وحشت دارى، درحالىكه من در دنيا و آخرت، ولى و سرپرست آنها هستم.» 2