46را دارند و اگر سوار اسب شدهو به دنبال شترها حركت مىكنند، قصد مدينه را دارند. سپس فرمود: قسم به آن كه جانم در دست اوست، به سوى آنها خواهم شتافت و با آنان خواهم جنگيد.
على (ع) مىگويد: آنها را تعقيب كردم كه بفهمم چه مىكنند. ديدم از اسبها به زير آمده و سوار شترها شدهاند و رو به مكه نهادهاند. 102 در روايت ابن اسحاق آمده است: پيامبر (ص) ، على (ع) را به تعقيب آن گروه فرستاد. گروهى از اهل سيره؛ چون طبرى،103 ابن اثير،104 ابن قيم،105 و ابن كثير106 هم، چنين نظرى دارند. طبرى به سند خود اين را اضافه مىكند كه پيامبر از على خواست در هر دو صورت خبر را كتمان كند. على گفت: وقتى ديدم مشركان راهى مكه شدهاند، از شدت خوشحالى خواستم فرياد بزنم و نتوانستم اين خبر را كتمان كنم.
واقدى نقل مىكند كه پيامبر سعد بن ابىوقاص107 را در تعقيب مشركان فرستاد. بيهقى چنين خبرى را از عروۀ بن زبير108 نقل مىكند، اما ابن سيد الناس109 و صالحى110 هر دو قول را به طور يكسان نقل كردهاند.
نگارنده: مىتوان هر دو قول را جمع كرد و نتيجه گرفت كه: پيامبر ابتدا على، سپس سعد را فرستاده است، والله العالم.
على (ع) مأمور دنبال كردن زيد بن حارثه در سريۀ حِسمَى111
گروهى از اهالى جذام، راه دحيۀ كلبى، فرستادۀ پيامبر خدا (ص) را كه از رويارويى با قيصر روم بازمىگشت، بسته و اموال او را به يغما بردند. وقتى دحيه به حضور پيامبر رسيد و اين خبر را داد، پيامبر زيد بن حارثه را همراه دحيه و پانصد نفر ديگر، به سوى جذاميان فرستاد. پس از آن كه به آنان حمله كردند و اموال و زنانشان را به غنيمت گرفتند، زيد بن رفاعۀ جذامى، همراه چند نفر از افرادش، نزد پيامبر خدا (ص) رفت و اماننامهاى كه در گذشته براى او و قومش نوشته شده بود، به آن حضرت داد و اسلام آورد و گفت: اى پيامبر خدا، حلال را بر ما حرام و حرام را حلال نگردان. پيامبر فرمود: تكليف كسانى كه كشتهايد چه مىشود؟
ابوزيد بن عمرو112 گفت: زندهها را آزاد كن من از كشته شدهها مىگذرم. پيامبر فرمود: ابوزيد درست مىگويد. سپس على بن ابىطالب (ع) را همراه آنان به سوى زيد بن حارثه فرستاد و دستور داد كه از آنها بگذرد و اموال و زنانشان را برگرداند. على (ع) در راه رافع بن مكيث جهنى، پيك زيد بن حارثه را ديد كه بر شترى از اهالى جذام سوار شده است. على (ع) شتر را به آنان بازگرداند و با زيد بن حارثه در منطقۀ فحلتين ملاقات كرد113 و فرمان پيامبر را به او ابلاغ نمود و هر آنچه را كه گرفته بود، به آنها بازگرداند.114 اين فشردۀ سخن واقدى از نقش على (ع) در اين سريه است. آرى، على (ع) به سفارش پيامبر (ص) عمل كرد و اموال مردم را به صاحبانش بازگرداند؛ اين موضوع را شمارى از سيرهنويسان؛ مانند ابنسعد115 ابن اثير116 و ابن سيد الناس117 و ديگران نقل كردهاند.
صلحنامۀ حديبيه را على (ع) نوشت
هنگامى كه (ص) به جنگ حديبيه رفت، قريش نمايندگانى را براى گفتوگو با آن حضرت فرستاد. آخرينِ آنها سهيل بن عمرو بود، وقتى پيامبر او را ديد، فرمود: وقتى او را فرستادهاند، قصد صلح دارند؛ سهيل با پيامبر صحبت كرد، حرفهايشان به درازا كشيد و از مواضع خود عقب نشستند و براى صلح به توافق رسيدند. پيامبر (ص) على را به حضور خواند وگفت: بنويس «بسم الله الرحمن الرحيم» ؛ سهيل پرسيد: اين چيست؟ معناى آن را نمى فهمم. (ص) خطاب به على فرمود: بنويس «باسمك اللّهم» . على7 آن را نوشت. پيامبر فرمود: بنويس «اين پيمان صلح ميان محمد پيامبر خدا و سهيل بن عمرو است.» سهيل گفت: اگر بر پيامبرى تو گواهى مىدادم، با هم جنگى نداشتيم! نام خود و پدرت را بنويس. پيامبر فرمود: بنويس