7مهمترين اثر خود شناسى، آن است كه انسان از اين طريق پروردگارش را نيز مىشناسد و همچنين به كرامت و ارزش خويش پىمىبرد؛ زيرا در شناخت خود، به قواى درونى و نيز مقام و منزلت اين قوا و نيز قواى باطنى نفس6 آگاهى يافته و به چگونگى بهرهورى از آن پىمىبرد و در صدد رشد و تعالى و ترقّى آن بر مىآيد. در صورتى كه اين شناخت و معرفت به درستى صورت نگيرد، انسان هلاك مىشود: «
هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَه ُ» ؛7 «كسى كه قدر خود را نشناخت، هلاك گرديد.»8
خويشتن شناخت مسكين آدمى
(مولوى)
انسان در شناخت خويش در مىيابد كه وجود به ظاهر كوچك او به حدّى بزرگ و وسيع است كه جميع عوالم وجود را در خود جمع كرده است.
حج، سرچشمۀ معرفت و شناخت
آرى، حج سرآغاز تحولاّت و دگرگونىهاى عظيم و شگفت در وجود آدمى است كه مهمترين آن، شناخت نفس است. حج سرچشمه شناختها و معرفتها است.
در روايتى از امام باقر (ع) آمده است: «
مَنْ دَخَلَ هَذَا الْبَيْتِ عَارِفاً بِجَمِيعِ مَا أَوْجَبَهُ اللهُ عَلَيهِ كَانَ آمِناً فِي اْلآخِرَةِ مِنَ اْلعَذَابِ الدَّائِم ِ» ؛ «هركس با معرفت و شناخت كامل به همۀ واجبات الهى، بر خانۀ خدا وارد شود؛ در آخرت از عذاب ابدى نجات مىيابد.»
پيامبرگرامى اسلام نيز بر بالا بردن سطح معرفت دينى و آگاهىهاى مذهبى در حج فرموده است: «
مَعَاشِرَ النَّاسِ حُجُّوا الْبَيْتَ بِكَمَالِ الدِّينِ وَ التَّفَقُّهِ وَ لاَ تَنْصَرِفُوا عَنِ الْمَشَاهِدِ إِلاَّ بِتَوْبَةٍ وَ إِقْلاَعٍ »9، «اى مردمان، خانۀ خدا را با كمال و شناخت دين، زيارت كنيد و از مشاهد و زيارتگاهها، جز با توبه و دل كندن (از گناه و بدى) برنگرديد» . اين حديث در واقع اشاره به تفسير آيۀ
وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ اْلإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُونِ 10 است كه در آن «يعبدون» به معناى «يعرفون» آمده است.
عارف گرانمايه ملكى تبريزى در اين باره مىنويسد:
«مناسك حج، به وجود آورندۀ معرفت نفسى است كه در آن، معرفت ربّ مندرج است؛ چنان كه حضرت در مناجات شعبانيه عرض مىكند:
«وَ أَنِرْ أَبْصَارَ قُلُوبِنَا بِضِيَاءِ نَظَرِهَا إِلَيْكَ حَتَّى تَخْرِقَ أَبْصَارُ الْقُلُوبِ حُجُبَ النُّور. . .»
«. . . و رسيدن به نور عطا فرما و چشمان دلمان را با تابش نظر خود روشن نما؛ تا چشمان دل، پردههاى نور را كنار زند و به سرچشمه عظمت برسد و ارواح ما به عزّ قدست تعلّق گيرد.»
زيرا آدمى به سبب حجابهاى ظلمانى و نورانى از وصول به معدن عظمت، در پرده و محجوب است. حجابهاى ظلمانى عبارتاند از: عالم طبيعى كه از عالم حسّ و شهادت است و. . . و حجابهاى نورانى، بعد از ترقى از عوالم طبيعى، به افكندن ماده و صورت است و در آن هنگام خويشتن را مجرّد از آن دو مىبيند و نفس او براى او تجلّى مىكند و حقيقت او، از قشرهاى ماده و صورت برهنه و مجرّد مىگردد و خويشتن را امرى بزرگ مىنگرد و در اين حال باب معارف كشفى براى او گشاده مىشود و هر آنگاه كه حجابهاى نور طلوع كند و در عوالم نورى تفكر نمايد، علم به مبدأ و معاد و حقايق مقامات دينى. . . براى او منكشف مىگردد. تا اينكه ديدههاى دلها پردههاى نور را پاره سازد و به معدن عظمت (منزلت واقعى) برسد و در اين حال است كه مقام قرب بر وى حاصل مىشود. (المراقبات ج 2، ص 198)