6
سه نكته، به عنوان پيش نياز بحث:
1. سرّ اسرار:
در عالم، اهل معرفت را دو قسم نمودهاند؛ يكى عالم عِلوى و عالم غيب و ملكوت، و ديگرى عالم ملك و شهادت، و عالم ملك و شهادت را نردبان ترقى براى صعود به عالم ملكوت دانستهاند و پيمودن راه راست و صراط مستقيم عبادت، از همين ترقى و صعود مىباشد كه گاهى از آن تعبير به «دين» مىكنند و گاهى به «منزل هدايت» تعبير مىشود و اگر ميان اين دو عالم، پيوستگى و مناسبت نباشد، ترقى از يكى به ديگر ى امكان پذير نيست و از اين جهت چيزى در اين عالم نيست مگر اينكه نمونه و مثالى از آن عالم است.3
و از جمله «ارواح» ، چون از عالم غيب و ملكوتاند، به نوعى تنزّل از آن عالم نمودهاند و به اين عالم در آمدهاند و اين عالم براى آنان تنگ و كوچك است و گفتهاند ظاهر اين است كه «ارواح» با اينكه از عالم مجرّد «و سعه» و «انبساط» و «انكشاف» و عدم «غيبوبتند» و عارى از انفعالات و تأثرات و آلام، و به قرب حق نايل و فعّال مايشاء و خلاّق ما يريد اند، در دنيا كه به اضداد اينها مبتلايند، «غريب» اند و در بدنها كه غشاء تنگى و ضيق و حجاب است زندانى خواهند بود.4
و «احكام» نيزچون ارواح، تنزّل از عالم بالا است و عبادات و از جمله «حج» ، چون ديگر موجودات و پديدهها، از خزائن غيب الهى نازل شده است؛ چنانكه فرموده است: > وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ إِلاَّ عِنْدَنا خَزائِنُهُ <.5 هرچه هست خزائن آن نزد ما است و همانند ساير موجودات، به واقعيتهاى تنزّل يافته از مخازن «غيب» متكى است. پسكسيكه اين امور عبادى را بشناسد و به آنها عمل كند، به ريشۀ آنها، كه همان مخزن غيب است، مىرسد.6 و حتى در مورد الفاظ چنين تنزّلى گفتهاند كه «الفاظ» تنزّل وجودى معانى عالم ملكوتاند و گفته شده مردم در خواندن قرآن و ادعيه دو گونهاند؛ يكى آن كس كه حقايق را از راه الفاظ مىنگرد، چه بسا از بسيارى الفاظ بسيارى معانى را توهّم مىكند و ديگرى آن كه حقايق برايش آشكار و روشن شده است، معانى را اصل و الفاظ را تابع قرار مىدهد.
بنابراين، «حج» عبادتى مركب از فعل و قول و حركت و وقوف و انفاق و پر از راز و رمز است و از چنان اهميتى برخوردار است كه فروع دين محسوب ميشود و طبق آيۀ كريمۀ: >. . . وَ للهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلاً وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعالَمين <7 ترك حج نوعى كفر تلقّى مىگردد.
و لذا فهم و درك عميق چنين عبادت بزرگى، بسته به شناخت درست اين تنزّل از عالم بالا است و تا رموز و اشارات آن معلوم نگردد، حقيقت آن روشن نمىشود و با توجه به آنچه گفته شد، فهم و درك آن دسته از روايات روشن مىشود كه گفتهاند: كعبه، در موازى بيت المعمور، در عرش قرار دارد و كعبه تمثيلى از عرش است كه فرشتگان بر محورش مىگردند و درموازات آن ساخته شده است8 و طواف خانۀ خدا در زمين تشابهى با آن دارد. همچنانكه درعالم قدس و ملكوت، فرشتگان بر محور عرش در گردشاند، آدميان نيز در زمين بر گِرد كعبه ميچرخند.
نا گفته نماند، اينگونه سرّها و رازها، خود سرّ و رازى است كه جز از زبان پيامبر اعظم (ص) و امامان معصوم (عليهم السلام) نمىتوان شنيد كه آنان سرّ الله و مستودع علم الهياند وگرنه ترّهات صوفيه و اقوال باطنيه را وزن و بهايى نيست و راه به جايى نمىبرد.
2. سلوك از كالبد اعمال و الفاظ به رژفاى معانى
تعاليم دين براى سير انسان در جهت تعالى و رسيدن او به عالم برين است؛ چنانكه خداوند فرمود: (وَ إِلَى اللهِ تُرْجَعُ الأُمُور)9، (إِنَّا للهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُون) .01
بايد گفت زندگى بشر در دنيا جز كوششى در جهت «شدن» و «صيرورت» به سوى «الله» نيست؛ (أَلا إِلَى اللهِ تَصيرُ الأُمُور) ؛ 11 و حيات انسان جز تكاپويى در مسير به فعليت در آوردن امور بالقوه نيست و اين همان «صيرورت» است كه در سير وسفر ظاهر و باطن حاصل مىشود.
سفر دو گونه است؛ يكى به «تن» ، كه جابهجايى تن است و انتقال از مكانى به مكانى، و ديگر، سفر به «دل» است، و آن از صفتى به صفت ديگر در آمدن است21 و اين سفر در باطن؛ يعنى حركت از خودِ «فروتر» به خودِ «برتر» ، و انتقال از «بودن» به «شدن» و از وجود نازل وضعيف به وجودى برتر و قوى رسيدن و به تعبيرى، از وجود بالقوه به وجود بالفعل و عالى رسيدن.