7البته سفر به دل كه بايد از صفتى به صفت ديگر در آيد، اگر با سفر تن همراه و هم زمان شود، سريعتر و بهتر انجام مىپذيرد و بيشتر نافذ است؛ زيرا ظاهر كه با باطن هماهنگ گردد، سازگارى بيشتر و تأثير پذيرى افزونتر شود؛ همچنان كه مسافر گام به گام و به تدريج، به مقصد نزديك مىشود، نه به يكباره، دل نيز از صفتى بريدن و به صفتى رسيدن را به تدريج حاصل مىكند نه دفعى و به يكباره.
اهل سلوك گفتهاند: انتقال از ضد به ضد، به يكباره در نهايت دشوارى است. بنابراين، بايد انتقال از خُلق بد به خُلق نيك، به تدريج باشد تا آسان شود.31
و از ميان عبادات، حج تنها عبادتى است كه در آن، سلوك ظاهر با سلوك باطن در آميخته شده و مقدمات و اعمال و مناسك آن داراى اسرار است و مىتوان آن را عبادت ايماء و اشاره ناميد. البته كسانى كه از زمرۀ : > يَعْلَمُونَ ظاهِراً مِنَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ عَنِ الآخِرَةِ هُمْ غافِلُون < 41؛ «آنان ظاهر زندگى دنيا را مىدانند و از آخرت بىخبراند» به همان ظواهر عبادت بسنده مىكنند و طبق گفتار قرآن، خواستۀ آنان بيش از اين نيست كه بگوييد: ( رَبَّنا آتِنا فِي الدُّنْيا وَ ما لَهُ فِي الآخِرَةِ مِنْ خَلاق ) . 51 برخى از مردم مىگويند: «اى پروردگار ما! ما را در دنيا چيزى بخش و اينان را در آخرت نصيبى نيست» ليكن دستۀ ديگر از مردم كه باور دارند قرآن ظاهرى دارد و باطنى، و هفت «باطن» بلكه هفتاد باطن دارد و «ذى بطون» است، پس بايد عباداتى را كه بيان نموده، داراى رازهايى باشد فراتر از ظواهر آنها؛ از جمله «حج» ، كه هم داراى پوسته و ظاهر است هم داراى باطن و هم سلوك ظاهرى را دارد و هم سلوك باطنى را.
هم چنانكه عرفا براى تهذيب نفس و تذكيۀ آن، سلوك ظاهرى را سفارش مىكنند كه از طريق تمرين و تكرار آداب و رسوم، به اخلاق حسن دست يابند و به حقايق برسند و كمكم از پوستۀ رويينِ عبادت به مغز زيرين و محتواى آن برسند، سفر حج نيز گويى آداب و رسومى است كه سالك از راه گذر از اين مراسم و عبادات و مناسك، به نوعى درك واقعى از حقايق معنوى نايل مىشود و در اثر تكرار وتمرين مناسك از ظاهر اعمال به باطن و اسرار راه پيدا مىكند. لذا تفكّر در راز تمثيلها و طريق استفاده از آنها و چگونگى ضبط ارواح معانى در كالبد مثالها، و وجه تناسب ميان آنها و چگونگى موازنه ميان «عالم ظاهر و شهادت» ، كه طبيعت مثالها از آن نشأت گرفته و «عالم ملكوت» ، كه ارواح معانى از آنجا فرود آمده، از مهمترين مباحث ارزشمند رازگشايى حج نزد اهل معرفت است و تفكّر در آن موجب فضيلت و سبقت و پيشى گرفتن از ديگران در اين مسابقه است؛ همچنانكه نبى اعظم (ص) در سفارش به على (ع) براى پيروزى دراين مسابقه، همين معنى را سفارش كرده و بوعلى سينا آن را چنين گزارش مىكند:
و براى اين بود كه شريفترين انسان و عزيزترين انبيا و خاتم رسل با مركز دايرۀ حكمت و فلك حقيقت و خزانه عقل اميرالمؤمنين على (ع) گفت:
«يَا عَلِي، إِذَا رَأَيتَ النّاسَ مُقَرّ بُون إِلَي خَالِقِهِم بِأَنوَاع البرّ، تَقرّب إِلَيه بِأَنواع العَقل تسبقهم» و اين چنين خطاب جز با چند بزرگى راست نيامدى كه اندر ميان خلق همچنان بود كه معقول در ميان محسوس گفت: اى على، چون مردمان اندر كثرت عبادت رنج برند، تو اندر ادراك معقول رنج بر تا بر همه سبقت گيرى.61
3. كدامين حج داراى سرّ است؟
حج را دو قسم شمردهاند؛ «حج عوام» و «حج خواص» . حج عوام، قصد «كوى» دوست است و حج خواص قصد «روى» دوست. آن، رفتن به «سراى دوست» و اين رفتن «براى دوست» است و عوام به «نفس» رفتند و در و ديوار ديدند و خواص به «جان» رفتند وگفتار و ديدار ديدند و سرّ آن اين استكه (چنانكه گفته شد) احكام نوعى تنزّل وجودى از عالم ملكوتاند، لذا پايبندى به آن و عمل كردن و انجام آنها نيز به نوعى براى صعود به آن عالم است. لذا قصد ونيت شكل و جهت و نوع اعمال را روشن مىكند، كه اگر كسى قصد عروج وصعود به قرب حق را داشته باشد، اعمال او سرّى پيدا مىكند و از جهت اهل معرفت گفتهاند:71 اگر كسى به قصد سياحت و تجارت و مانند آن ارادۀ حج كرده، چنين حجّى «سير اِلى الله» نيست و سرّى ندارد؛ زيرا مهمترين سرّ حج سير الى الله است و فرار از غير خدا به سوى خدا است.
پس اگر كسى حج را به قصد تجارت يا شهرت و مانند آن انجام دهد، «فرار عَنِ الله» كرده است نه «فرار الى الله» .81
به هر حال، گذشتن از پوستهها و رسيدن به مغز كار، دشوار است؛ همچنانكه امام صادق (ع) فرمود: سختترين و دشوارترين چيز، كه خدا بر خلق واجب كرده، كثرت ذكر خدا است. سپس فرمود: مقصودم گفتن: «سُبْحَانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ لله ِوَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللهُ وَ اللهُ أَكْبَر» نيست، اگر چه اين، خود ذكر است. مقصودم از ذكر خدا اين است كه در رويارويى با حلال و حرام، خدا را ياد آورى كند، كه اگر طاعات خدا است به جا آورد و اگر معصيت حق است ترك كند91 و فراوانى و كثرت ذكر خدا چنين است كه بشر در طول شبانه روز، با هر آنچه روبهرو مىشود از اعمال، «بايدها» و نبايدها است و بايد دائم در ذكر و ياد حق باشد كه اگر فرمان اوست انجام دهد و اگر نهى اوست ترك نمايد.