31قافله بعد از حركت از تبوك، از خوف صحرا به تعجيل راه ميرود. (1/115)
وادى اخيضر در وسط اين صحرا واقع شده كه نعوذ بالله توگويى وادى جهنم است. در يكى از سالها باد سمومى كه در اينجا ميوزد مشقات و مصائب بزرگى براى حجاج بار آورد، ذخيرۀ آب به پايان رسيد و يك خوراك آب به هزار دينار خريد و فروش شد و سرانجام فروشنده و خريدار هر دو تلف شدند كه داستان آن را روى سنگى در همين وادى نوشتهاند.
بعد از طى اين وادى، در بركۀ المعظم فرود ميآيند كه منسوب به الملك المعظم، از فرزندان ايوب است. در اين بركه بعضى از سالها آب باران جمع ميشود و در بعضى ديگر خشك و بى آب ميباشد.
روز پنجم قافله به بئر الحِجر ميرسد. مقصود از حِجر همان حجر ثمود است. چاهيكه در اينجا واقع است آب زيادى دارد، ليكن مردم با همۀ نيازمندى، از آب آن استفاده نميكنند. چه، پيغمبر در غزوۀ تبوك بر سر آن چاه فرود نيامد و اجازه هم نداد كه كسى ازآب آن بخورد وكسانيكه با آن آب خميركرده بودند آنرا به شتران خورانيدند. در اين جايگاه ديار ثمود شروع ميشود. اين خانهها دركوهستانى واقع شده كه از سنگهاى سرخ رنگ تشكيل يافته و پلهكانهاى پر نقش و نگاريكه بر آنها تراشيدهاند چنان است كه گويى تازه از زير دست صنعتگر بيرون آمده باشد. استخوانهاى آن قوم، درون خانههاشان پوسيده و مايۀ عبرت آيندگان گرديده است.
در اين محل، بين دو كوه، خوابگاه ناقۀ صالح واقع شده و در آنجا مسجدى است كه مردم در آن نماز ميگزارند. بين حجر و العلا به قدر نصف روز يا كمتر فاصله مىباشد. العلا ده بزرگ و نيكويى است كه نخلستانها و آبهاى جارى دارد. حجاج چهار روز در اينجا استراحت كرده لباسهاى خود را ميشويند و ما يحتاج خود را فراهم ميكنند و هرچه اضافه بار دارند در اين محل ميگذارند و فقط به قدر كفايت از آن بر ميدارند.
اهل اين ده مردمان امينى هستند. تجار مسيحىِ شام، ازاينجا قدم فراتر نميگذارند و معاملات خود را با حجاج در همين محل انجام ميدهند.
كاروان از العلا حركت كرده، فردا به وادى عطاس ميرسدكه بسيارگرم مىباشد و باد سموم كشندهاى در آن ميوزد. در يكى از ساليان، كه به نام سال «امير جالقى» معروف شده است، حجاج گرفتار شدت اين باد گرديده و جز معدودى، همه تلف شدند.
بعد از عطاس به «هديه» ميرسند. در اين محل خاك را كه حفر ميكنند آب شورى در مى آيد.
روز سوم حركت از العلا به خارج شهر مدينه منوره وارد مى شوند. (1/116) .
زين پس، ابن بطوطه به شرح آنچه كه در مدينه و مكه سپرى شده است مىپردازد.
مكه به عراق از راه زبيده
ابن بطوطه مفصل از مكه و مسائل مختلف آن، به ويژه جنبههاى دينى و آثار و بناها و نيز وضعيت سياسى آن و نفوذ دولت ايلخانى در مكه سخن ميگويد. مقصد بعدى وى مدينه است، اما وى اين بار كاروان عراق را كه از طرف سلطان ابوسعيد خان بهادر ايلخانى اعزام شده همراهى ميكند. قصد او آن است كه پس از زيارت مدينه عازم عراق شود.
اطلاعاتيكه وى از كاروان و مسير مكه به مدينه ميدهد جالب است. گزارشى از آن را مى آوريم. او مى نويسد:
بيستم شهر ذى حجه در صحبت امير قافلۀ عراق پهلوان محمد حويج، كه از اهالى موصل بود و پس از مرگ شهاب الدين قلندر امارت حاج را بر عهده داشت از مكه حركت كردم. (1/179)
امير پهلوان براى من يك نيمه محمل تا بغداد كرايه كرد و كرايه راهم را از خودش پرداخت و مرا در جوار خود پذيرفت. بعد از طواف وداع حركت كرده به «بطن مر» رفتيم. همراهان ما عدۀ بيشمارى از مردم عراق و خراسان و فارس و ايرانيان بودند. زمين از كثرت جمعيت موج ميزد و گروه مردمان مانند تودههاى ابرى كه روى هم متراكم شده باشد، در حركت بودند و ازدحام به حدّى بود كه هركس از قافله كنار مىرفت و علامتى با خود نداشت در مراجعت گم ميشد.
در اين قافلۀ عظيم عدهاى شتر براى حمل آب به مسافرين بى بضاعت تخصيص داده شده بود. همچنين مقدارى خواربار به وسيلۀ شتر براى احسان به بينوايان حمل مىشد و دارو و مشروبات و شكر براى بيماران مهيا بود.
در هر منزل كه قافله توقف ميكرد، در ديگهاى مسى بزرگيكه دسوت مىناميدند، غذا ميپختند و درماندگان و مسافرين بيتوشه را اطعام ميكردند و يك دسته شتر، مخصوص حمل كسانى بود كه از راه درمانده بودند و همۀ اين وسايل از طرف سلطان ابوسعيد تأمين شده بود.
همراه قافله، بازارهاى معتبر و وسايل لازم و انواع اطعمه و ميوههاى موجود بود. هنگام شب راه ميرفتند و پيشاپيش قطار محملها، مشعلهها بر ميافروختند چنان كه شب مبدل به روز ميگشت و زمين پر از نور و روشنايى ميشد.