28از آنجا به شهر «اسند» رفتم كه شهر بزرگى است و كوچههاى وسيع و عايدات بسيار و زوايا و مدارس و جوامع متعدد و بازارهاى خوب و باغات سرسبز دارد. . .
از آنجا به شهر «ادفو» رفتم كه فاصلۀ آن تا شهر «اسند» از طريق بيابان يك شبانهروز راه است. (1/48)
سپس از نيلگذشته بهشهر «عطوانى» رفتيم و ازآنجا شترانى كرايهكرده، با طايفهاى از عرب كه دغيم نام دارند، حركت كرديم. راه ما از صحرايى بود كه آبادانى نداشت ولى راه امنى بود. يكى از منازل اين راه حميثرا است كه قبر ولى خدا ابوالحسن شاذلى در آن است.
شهر عَيذاب
پس از پانزده روز راه پيمايى، به شهر عيذاب رسيديم. عيذاب شهرى است بزرگ كه ماهى و شير فراوان دارد و غلات و خرما را از مصر عليا به آنجا ميآورند. اهالى اين شهر از طايفۀ بجات مى باشند كه رنگ پوستشان سياه است و خود را در ملحفۀ زرد رنگى مى پوشانند و بر سر خود عصابهاى ميبندند كه عرض آن يك انگشت بيشتر است. . . . در شهر عيذاب مسجدى است مشهور و متبرك كه به شيخ قسطلانى منسوب است و من آن را زيارت كردم. . . در آن زمان كه ما به عيذاب رسيديم «حدربى» پادشاه بجات مشغول جنگ با تركان (مماليك) بود. او كشتيهاى تركان را شكسته و آنان را به هزيمت داده بود. و به همين علت سفر ما از راه دريا ميسر نشد. ناچار وسايلى را كه براى اين مسافرت آماده كرده بوديم فروخته و با همان اعراب، كه شترهايشان را كرايه كرده بوديم، به مصر عليا مراجعت كرديم و به شهر قوص رسيديم و از آنجا، از طريق نيل، كه مصادف با موقع مد بود سرازير شده، پس از هشت روز راه پيمايى به قاهره رسيديم. ولى من يك شب بيشتر در آنجا نماندم و به قصد شام حركت كردم و آن مقارن نيمۀ شعبان سال 726 بود.
راه قاهره به شام
اشاره شد كه ابن بطوطه به دليل جنگى بودن منطقۀ دريا، در سواحل عيذاب، ناگزير از بازگشت به قاهره و رفتن از راه خشكى به سمت شام شد. روشن است كه سفر وى به اين شهرها، تنها در مسير حج نيست بلكه وى به دنبال ديدن آثار اين شهرها و به خصوص ملاقات با مشايخ آنها است. با اين حال، به تقريب در مسير حج حركت مىكند. وى مينويسد:
«در اين راه نخست به شهر «بلبيس» رسيديم كه شهرى بزرگ است و باغهاى زياد دارد.
از آنجا به «صالحيه» رفتم و از آن پس، داخل ريگزار (بيابان) شده، منازلى مانند «سواده» و «راده» و «مطيلب» و «عريش» و «خروبه» را طى كرديم. در هر يك از اين منازل، كاروانسرايى است كه آن را خان مينامند و مسافرين با چارپايان خود در آن منزل ميكنند. در بيرون هر خان چشمهاى هست ودكانى كه مسافرين مايحتاج خود و مركب هاى خود را از آن ميخرند.
ديگر منازل معروف اين راه «قطيا» است كه مردم قطيه تلفظ ميكنند. در اين نقطه، از بازرگانان ماليات ميگيرند. هيچ كس از مردم شام حق ندارد بدون اجازۀ حكومت مصر از اين مرز عبور كند. همچنين كسانى كه به سوى شام مى روند، بايد اجازۀ آن حكومت را ارائه دهند و اين تدابير به لحاظ حفظ اموال مردم و جلوگيرى از فعاليت جاسوسان عراق (قلمرو حكومت سلطان ابوسعيد بهادرخان) اتخاذ گرديده است. امنيت اين راه بر عهدۀ اعراب باديه مى باشد كه چون شب فرا ميرسد، از روى ريگها رد پاها را محو ميكنند و امير بامدادان خود براى معاينۀ محل ميآيد و اگر در روى ريگها ردّ پايى ملاحظه شود، اعراب به تعقيب عامل آن مى پردازند و به هر حال او را گير آورده تسليم امير ميكنند تا به مجازات برسد.» (1/ 50 - 48)
آنگاه راه خود را دنبال كرده تا به شهر «غزه» كه پس از مصر، اول بلاد شام است، رسيديم. غزه شهرى است وسيع و داراى عمارتهاى بسيار و بازارهاى خوب و مساجد متعدد و بارو و مسجد جامعى زيبا داشت. . .
از غزه به «مدينه الخليل» رفتم كه شهرى است به ظاهر كوچك و در معنى بزرگ و نورانى و زيبا و عجيب. اين شهر در وسط درهاى واقع گرديده است. . .» (1/51)
«از اين شهر به سوى بيت المقدس روانه شديم و در راه تربت حضرت يونس را زيارت كردم. اين مقبره ساختمانى بزرگ و مسجدى هم دارد. . . آنگاه به شهر بيت المقدس رسيدم كه در رتبت فضيلت بعد از مسجد الحرام و مسجد پيغمبر بر همۀ نقاط و اماكن متبركه پيشى دارد. . .» (1/54) .
از بيت المقدس به قصد ديدار عسقلان حركت كردم. عسقلان اكنون بالمره خراب است و از آن ويرانهاى بيش برجاى نمانده است. . . در عسقلان مزار مشهورى است كه سر امام حسين (ع) پيش از آن كه به مصر فرستاده شود، در آنجا بوده است. اين مزار عبارت است از مسجدى بزرگ و مرتفع كه چاه آبى هم دارد. بناى مسجد چنانكه بر سر درآن نوشته شده است، به فرمان يكى از امراى عبديين (فاطميان) صورت گرفته است (1/57) .
از آنجا به شهر «رمله» رفتيم كه همان فلسطين باشد. رمله شهرى است بزرگ و كثير الخير كه بازارهاى خوب دارد. . . .