5
مقصود تويي، كعبه و بُتخانه بهانه
طيّبه عباسى
خلاصه
سير سبز انديشه در سيلان عشق، سفر به آنجا كه روزى شاهد بهترينِ بهترينها بود و امروز نيز ميزبان بهترينِ بهترينهاست؛ آنچنان شور و شعفى در انسان به وجود مىآورد كه قلم به ناگاه افسار ميگسلد و از آنجا مىگويد كه شايد به چشمِ سر، تا بهحال لمحهاى از آن را نيز نديده باشد.
آنچه پيشرو داريد، چكيدهاى است از احساس يك جوان كه مكه را به عشق ردّ پاى مولايش، ديوانهوار دوست دارد و آرزوى رفتن به آنجا را به صورت سفرنامهاى در عالم معنى به تصوير كشيده است.
و داستان اينگونه آغاز مىشود كه جوانى استطاعت سفر به مكۀ مكرّمه را ندارد. در عالم معنى (نه خيال و وهم) خود را در ميقات مىيابد و پا به پاى مسافرانِ حرم امن الهى، تمام اعمال حج را مو به مو انجام ميدهد و به عمق آن اعمال، نظرى مىاندازد و فلسفۀ وجود آنان را نيز مىيابد.
اين كشف و شهود آنچنان براى جوان جنبۀ واقعى و حقيقى دارد كه در پايان، بعد از آن كه خود را قربانى عشق معبود مىكند و از خود چيزى باقى نمىگذارد و از بند بالاترين تعلّقات (كه همان حبّ نفس است) آزاد مىشود، خود را «حاجى» مىنامد و به خود مىگويد: حاجى زيارت قبول!