15گوسفندانى در انتظار قربان شدن، اشترانى در انتظار نحر شدن و صاحبانى در انتظار بهپايان رساندنِ حجّيكه با تمام وسواس اعمال آنرا انجام دادهاند و نگراناند كه مبادا گوشهاى از آنرا كامل و صحيح انجام نداده باشند.
و اما من:
تنها و دستخالى. به جاى گردن گوسفندى يا افسار اشترى. تنها و تنها در فكر آوردن بهترين قربانى به درگاه خداوند، گردن خود را به دست گرفته به قربانگاه آمدهام:
خدايا! براى عظمت درگاهت، قربانى لايقتر از اين جسم نالايق نيافتم. اگر گوسفند و اشتر را به قربانى قبول مىكنى، پس اين قربانى را هم بپذير كه غير از اين هيچ در چنته ندارم.
يا خودم را براى خود قربان نما و يا من ديگر هيچ براى جبران آن ندارم.
و لحظهاى بعد. . .
چقدر آزاد شدهام، خدايا! شكر، به اندازۀ همۀ آنچه بدان علم دارى.
. . . : حاجى! زيارت قبول.
(پى نوشتها)
1 - بحار الانوار ج91، ص92
2 - بحار الانوار ج95، ص226