11
3 - هجرت ابراهيم از فلسطين به مكه
حضرت ابراهيم تا حدود صد سالگى از تنها همسر خود، ساره داراى فرزند نشد. ساره براى رسيدن به اين خواسته، كنيز خود، هاجر را به ابراهيم بخشيد. چند صباحى نگذشته بود كه خداوند فرزندى به نام اسماعيل به وى عطا كرد؛ فَبَشَّرْنٰاهُ بِغُلاٰمٍ حَلِيمٍ 1و الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِي وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمٰاعِيلَ . 2حسادت بر ساره عارض شد و نتوانست حضور آن دو را تحمل كند. از اين رو، از ابراهيم تقاضا كرد كه آنها را به جاى ديگرى نقل مكان دهد. فرمان خدا آمد كه اين مادر و فرزند را از اين سرزمين حاصلخيز فلسطين به سرزمين سوزان مكه، كه خشك و بىآب و علف بود، هجرت دهد. ابراهيم به امر پروردگار حركت كرد و بعد از چند روز به آن منطقه رسيد و بعد از استقرار آنها قصد بازگشت داشت كه هاجر عرض كرد: «يا إبراهيم أ تدعنا في موضع ليس فيه أنيس و لا ماء و لا زرع؟ فقال إبراهيم عليه السلام: أمرني اللّٰهُ أنْ أضعكم في هذا المكان هو يكفيكم» 3آن گاه دست دعا به درگاه الهى دراز كرد و عرضه داشت: رَبَّنٰا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِي بِوٰادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنٰا لِيُقِيمُوا الصَّلاٰةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النّٰاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَ ارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرٰاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ 4.
ابراهيم عليه السلام در حق هاجر و اسماعيل (مادر و فرزند) دو دعا كرد:
- نخست، از خداوند متعال خواست افكار عمومى و تمايل قلبى مردم را به سوى آنها جلب كند.
- دوم آن كه آنان را از انواع ثمرات بهرهمند سازد.
به دنبال اين دعا، نكتۀ مهمى را بيان كرد: رَبَّنٰا إِنَّكَ تَعْلَمُ مٰا نُخْفِي وَ مٰا نُعْلِنُ وَ مٰا يَخْفىٰ عَلَى اللّٰهِ مِنْ شَيْءٍ فِي اْلأَرْضِ وَ لاٰ فِي السَّمٰاءِ . 5هر انسان موحّدى مىداند كه علم بشر در مقابل خدا محدود است و مصالح او را تنها خدا مىداند. چه بسيار چيزها كه انسان از خدا طلب مىكند اما صلاحش در آن نيست و چه بسيار چيزها تقاضا نمىكند در حالى كه صلاحش در آن است؛ از اين رو، عرض كرد: آنچه پنهان مىكنيم و آنچه آشكار، تو از آن آگاهى و هيچ چيز در اين عالم بر تو مخفى نيست.
خداوندا! تو از وضع فرزند و همسرم و اندوه قلبى من نسبت به آنها آگاهى و آيندۀ اين سرزمين هم در پيشگاه علم تو روشن است: