59از سپاه دشمن تيرى انداخت كه به دامن «امّ ايمن» كه كارش در آن روز آب رسانى به مجروحان و مداواى آنها بود، اصابت كرد و او را به زمين انداخت و لباسش كنار رفت.
«حيانبن العرقه» از اين صحنه شاد شد و خنديد و اين امر بر پيامبر صلى الله عليه و آله گران آمد، در اين حال تيرى به سعد وقاص داد و فرمود: اين تير را به سوى «حيان» بينداز. سعد تير را انداخت و آن به گودى گلوى «حيان» خورد و او به پشت افتاد و عورتش نمايان شد. سعد گفت: ديدم پيامبر صلى الله عليه و آله خنديد؛ آنگونه كه دندانهاى كنارش آشكار شد. . . . 1گريۀ پيامبر صلى الله عليه و آله در شهادت حضرت حمزه
پيامبر صلى الله عليه و آله، پس از غزوه اُحد، وقتى صداى گريه از خانههاى انصار شنيد كه بر كشتههاى خويش مىگريستند، اشك از چشمانش جارى شد و فرمود: اما حمزه! كسى نيست كه بر وى بگريد. وقتى سعدبن معاذ و اُسيد بن حضير اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله را شنيدند، نزد زنان بنىعبدالأشهل رفته، آنان را به خانۀ پيامبر صلى الله عليه و آله آوردند و آنان همگى براى حمزه گريه (و عزادارى) كردند و پيامبرخدا صلى الله عليه و آله با شنيدن صداى گريه و نالۀ آنها در حقشان دعا كرد و دستور دادند كه برگردند. پس از آن بود كه هيچ انصارى بر مردۀ خود گريه نمىكرد، جز پس از گريه بر حضرت حمزه. 2. . . پيامبرخدا صلى الله عليه و آله به اميرمؤمنان فرمود: دربارۀ عمويت جستجو كن. على عليه السلام در پى جسد حمزه آمد تا اينكه او را يافت، وقتى وضعيت اسفبار به شهادت رسيدن حمزه را ديد، برايش مشكل بود كه آن وضعيت را براى پيامبر شرح دهد. پيامبر صلى الله عليه و آله خود به كنار جنازۀ حمزه آمد و ديد كه سينۀ حمزه را شكافته و جگرش را درآوردهاند، گريه كرد و گفت: به خدا سوگند جايى نايستادم كه بر من سختتر از اين مكان باشد. . . . 3خنده و شادى پيامبر صلى الله عليه و آله از كار على عليه السلام:
ابوهريره گويد: در مدينه قحطى و گرسنگى روى داد و يك شب و يك روز بر من گذشت كه چيزى نخوردم! ابوبكر را ديدم و از او آيهاى را (كه خود تفسير آن آيه را بهتر مىدانستم) پرسيدم و با او تا درِ خانهاش رفتم. او وارد خانه شد و من گرسنه برگشتم و آن روز را گرسنه ماندم. فردايش خليفۀ دوم را ديدم و از وى آيهاى را (كه خود به تفسيرش از او