54پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بسيارى از معارف و حقايق (بهخصوص در مورد اهلبيتش) را با تبسمها و اشكهاى خود بيان كرده كه سزاوار است طالبان حقيقت و امتش، در مورد لبخندها و گريههاى او تأمل كنند و با دقت به مطالعه بنشينند.
در اين نوشتار، گوشههايى از لبخندها و گريههاى پر رمز و راز حضرتش جمعآورى شده، كه اميد است براى خوانندگان سودمند باشد.
خندۀ پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام خواستگارى على عليه السلام از فاطمه عليها السلام:
از على عليه السلام نقل شده كه گفت: ابوبكر و عمر نزد من آمدند و گفتند: اگر خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بروى و از فاطمه خواستگارى كنى (شايد موافقت كند) . من به حضور پيامبر صلى الله عليه و آله رفتم، وقتى آن حضرت مرا ديد خنديد و فرمود: چه چيزى تو را به اينجا آورده و حاجتت چيست؟
على عليه السلام گفت: قرابت خود و پيشگامىام در اسلام و يارى و جهادم را ياد آوردم.
حضرت فرمود: اى على، راست گفتى و تو بالاتر از آنى كه مىگويى.
گفتم: اى پيامبر خدا، آيا فاطمه را به ازدواجم در مىآورى؟
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: پيش از تو، مردانى از فاطمه خواستگارى كردند و من او را در جريان قرار دادم ولى در چهرهاش ناخشنودى و نارضايتى ديدم، اكنون منتظر باش تا برگردم.
رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله بر فاطمه وارد شد و بدو فرمود: اى فاطمه. گفت: لبيك، لبيك، اى پيامبر خدا، خواستهات چيست؟
فرمود: على، فرزند ابوطالب كسى است كه قرابت و خويشى و فضل او را مىشناسى وپيشينۀ او را در اسلام را مىدانى و من از پروردگارم خواستهام كه بهترين و محبوبترين خلق را به ازدواج تو درآورد و على دربارۀ تو چنين خواستهاى را مطرح كرده است، نظرت چيست؟
فاطمه عليها السلام سكوت كرد و روى خود را برنگرداند و رسولاللّٰه صلى الله عليه و آله در او ناخشنودى نديد.
در اين هنگام برخاست، در حالى كه مىگفت: اللّٰهاكبر سكوت او، اقرار (و رضاى) اوست. 1امّسلمه گويد: بعد از خواستگارى على از فاطمه عليهما السلام، پيامبرخدا صلى الله عليه و آله را ديدم در حالى كه از خوشحالى «لاٰ إِلَهَ إِلاَّ اللّٰه» مىگفت، در چهرۀ على تبسّم كرد. . . . 2