48آزاد گذارند!
براى ملاقات ايشان از منزل بيرون آمديم. از كاسب و مأمورين دولت سراغ ايشان را مىگرفتيم. با آنكه ايام حج، همۀ شخصيتها در مكّه تحليل مىروند، اما ورود ايشان براى عموم محسوس بود! ما را به ادارۀ امن عام راهنمايى كردند. از مسجدالحرام عبور كرديم و از رييس اداره، محل آيتاللّٰه را پرسيديم، او شرطهاى را با ما همراه كرد؛ نزديك يكى از درهاى بيت، اتاقهايى است كه مقابل آن عدهاى نظامى ايستادهاند. از پلهها بالا رفتيم و وارد اتاق شديم. آيتاللّٰه كنار درهايى كه مشرف به خانه است نشستهاند.
معلوم شد از همانجا ما را مىديدند و انتظار داشتند. پس از احوالپرسى، راجع به اختلاف ماه با ايشان بحث كرديم. بعضى همراهان ايشان گفتند:
ماه در شب جمعه، در بعضى نقاط ايران ديده شده. بعضى هم ادعاى رؤيت نمودند.
در اين بين چند نفرى كه از طرف ايشان به ملاقات وليعهد سعودى رفته بودند، از وضع ملاقات و تشريفات صحبت مىكردند. منتظر بوديم بدانيم از اين ملاقات براى امور بينالمللى - اسلامى يا اصلاح امر حاج و حجّاج ايرانى چه نتيجهاى گرفتهاند، ولى بيشتر تعريف اتاق و خانه و كيفيت پذيرايى بود!
ظهر شد وبانگ اذان از دل مسجدالحرام برخاست! دواير صفوف، در مدت چند دقيقه، پشت هم منظم گرديد. مسجد تا راهروها پر شد. بعضى از مأموران كه وظيفهشان مراقبت از آيتاللّٰه بود، از همينجا اقتدا كردند. به جا بود، چنانكه در دستورات ائمۀ طاهرين عليهم السلام هست، ما هم به صف جماعت مىپيوستيم! ولى نشستيم تا نماز تمام شد. بعضى از مأموران با تعجب نگاه مىكردند. از آيتاللّٰه درخواست نمودم كه بلافاصله براى نماز برخيزند و ايشان برخاستند.
عدهاى از حجّاج ايرانى هم با ما به راه افتادند. مأموران انتظامى سعودى هم راه باز مىكردند. وارد مسجد شديم.
عدهاى از حجّاج مصرى و غير مصرى ايستاده، تماشا مىكردند. ما مشغول نماز شديم. حجّاج آيتاللّٰه را به يكديگر نشان مىدادند؛ از اين توجه و احترام و نام و آوازه براى نزديكى مسلمانان و از ميان رفتن سوء تفاهمات،