7روشن به سوى خود برگردان. اين حال من است كه بر تو مخفى نيست. از تو وصال تو را مىطلبم و با تو به تو استدلال مىكنم. پس مرا با نور خود به سوى خويش هدايت فرما.
تو آن خدايى كه غير تو معبودى نيست. خود را بر همه چيز شناساندى و چيزى نسبت به تو جاهل نيست. خود را در همه چيز به من آشكار ساختى و تو را در هر چيز آشكار ديدم كه تو بر همه چيز ظاهرى.
اى كه در پردههاى عرش خود محجوب از ديدههاست. اى كه در كمال زيبايىاش تجلى كرده است و عصمتش در اوج خويش تحقق يافته است.
چگونه مخفى مانى در حالى كه ظاهرى، و چگونه غايب گردى در حالى حاضر و ناظرى؟ !»
مسألۀ تجلّى و ظهور حق، يكى از مسائل مهم عرفان اسلامى است. همانگونه كه در موضوع اسماء و صفات الهى آمده است، عُرفا جهان را مظهر تجلّى اسماء و صفات بارىتعالى دانسته و مىگويند: هر جا اثر از وجود هست، خدا نيز هست؛ زيرا خدا واجبالوجود بالذات و وجود محض است؛ بدين جهت ظهور حقيقى اولاً و بالذات متعلق به خدا و ثانياً و بالعرض متعلق به موجودات ديگر است. بنابراين، هيچ موجودى نمىتواند مظهر خدا باشد؛ زيرا خداوند خود ظاهر و مُظهر همه چيز است.
نخستين كسى كه در اسلام مسألۀ تجلّى خدا را مطرح كرد، امير مؤمنان، على عليه السلام و بعد از آن حضرت، امام حسين عليه السلام، سپس ائمه و اوليا و عرفاى اسلامى بودهاند. امام على عليه السلام مىگويد:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلِّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ» . 1
«سپاس مخصوص خداوندى است كه به واسطۀ مخلوقاتش بر مخلوقاتش تجلّى كرده و به واسطۀ حجّتش بر دلهاى آنها ظاهر گشته است.»
امام حسين عليه السلام نيز در دعاى عرفه به خداوند عرضه مىدارد:
«أَنْتَ الَّذِي أَشْرَقْتَ الْأَنْوَارَ فِي قُلُوبِ أَوْلِيَائِكَ حَتَّى عَرَفُوكَ وَ وَحَّدُوكَ» .
مىبينم كه شناخت و معرفت، از سوى خدا و به وسيلۀ اشراق انوار الهى است؛ يعنى خداوند، هم ظاهر است، هم مُظهر. هم عارف است، هم معروف. هم نور است، هم نيّر.