23شوروى با شعار پيشرفت و سوسياليزم، به افغانستان تجاوز نكرد؟ اين فلسفهها پس از آنكه از شعارهاى خويش سپر محكمى براى نگهدارى از تن خود مىسازد، در بين راه آنها را مىخورد. به عنوان نمونه، بلعيدن اصل «برابرى» در انديشۀ ليبراليستى و اصل «از ميان بردن استثمار» در انديشۀ ماركسيستى از سوى اين دو مكتب بر روى ميزِ بازى ابزاركار و بازار آزاد انجام شد؛ زيرا برابرى و آزادى در اينجا به معناى آزادى مالك ابزار كار و مالك بازار است.
در هيچ حالتى امكان ندارد كه انديشۀ اسلامى با اينگونه فلسفهها سازش كند؛ زيرا در هيچ حالتى امكان ندارد كه مسلمانان جامعۀ فرعونى را پيشرفتهتر از جامعۀ ابراهيم خليل عليه السلام بدانند، آنهم به اين دليل كه جامعۀ فرعونى از قدرت و ثروتى بيشتر برخوردار است.
چنانكه امكان ندارد كه مسلمانان جامعۀ عباسى و اموى را - كه پيش از آن بوده است - يك الگوى پيشرفتهتر از حكومت مدينه بدانند كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آن را بينان نهاد و دليل آن هم اين باشد كه اين دو جامعه از لحاظ مادى و تكنولوژى از جامعۀ مدينه پيشرفتهتر بودهاند. چه، مسلمانان حكومت پيامبر صلى الله عليه و آله را الگويى مىدانند كه حكومتهاى آينده را بر اساس آن قرائت مىكنند و به مقدار نيرويى كه حكومت مدينه و يا هر حكومت ديگر از آن برخوردار است، كارى ندارند.
در اينجا معيارهاى عدالت و توحيد و تقوا باقى مىماند و همين معيارهاست كه عنصر پايدار در قرائت سرشت پيوستگى اجزاى پديدۀ حج است. بالطبع اين سخن بههيچ وجه بدين معنا نيست كه اسلام اصلى را مطرح مىكند كه در تضاد هميشگى با ديگر معيارهاست بلكه واقعيت آن است كه اسلام معيار توحيد را محور ساماندهنده و حاكم بر معيارهاى نيرويى مىداند كه بر اساس خط توحيد و عدالت سنجيده مىشود و لذا اين معيارها يا با معيار توحيد پيوند دارد، يا با آن متفاوت است و يا ناقض آن مىباشد.
بدين سبب، مىتوانيم بفهميم كه چرا مسلمانان تجربۀ مدينه را معيار قرائت و شناخت تجربههاى بعدى مىدانند؟ دليل اين نظرگاه مسلمانان آن است كه تجربۀ مدينه معيار عدالت و توحيد است، هر چند اين معيار با معيارهاى مدنيّت و نيروهاى مادّى تفاوت دارد.