18اسلام پيروانش را ملزم مىسازد كه به منظور ارتباط با خداوند بلند مرتبه، از هر واقعهاى كه موجب مىشود آنان از وقايع مادّى و بشرى و از سلطۀ آفريدگان آزاد و رها شوند، دورى گزيند. ليكن اين پيوستن به كمال مطلق بدين معنا نيست كه آفريدگار جهان، جدا از هستى است، بلكه نشانههاى او در سراسر هستى پراكنده است و از اينجا انسان مسلمان به ايجاد تعادل در رابطۀ توحيد با محيط طبيعى و مادّىاش مىپردازد، بدون اينكه هيچ كدام از اين پديدههاى هستى را با آفريدگار بلند مرتبهاش مقايسه كند بلكه وى در اين پديدهها نسبيت، محدوديت، دگرگونى و جزئيت را مىبيند، در حالىكه خداوند نامتناهى و مطلق است و اين ويژگىها در او راه ندارد.
از آنجا كه خدا مطلق است، راه نيز پايان ندارد و اين راه همان راه انسان به سوى خدا است. او به اندازۀ پيشرفت واقعى كه به سوى خدا دارد، در حال نزديك شدن دايم به اوست. ليكن اين نزديكى، نسبى است و انسان گامهايى را به سوى خدا برمىدارد، بدون اينكه بتواند آن را طى كند. به بيانى روشنتر: انسان زمينۀ ابداع و خلاقيت و زمينۀ پيمودن راه تكامل تا بىنهايت را دارد. 1مجموعۀ شعايرى كه مسلمانان به انجام آنها مىپردازند، در همين فضاى اعتقادى قرار مىگيرد؛ زيرا هدف آنان از انجام اين شعاير آن است كه به خدا نزديك شوند و او را تعظيم كنند و بر ضدّ هر آنچه مانع از اين حركت توحيدى مىشود، بشورند؛ چراكه انجام شعاير به معناى تعظيم خود چيز نيست، بلكه باعث نزديكى شخص به خداوند مىشود:
«اين است [ فرايض خدا ] و هر كس شعاير خدا را بزرگ دارد در حقيقت، آن [ حاكى ] از پاكى دل هاست» . 2با اين معنا، شعار حج، مفهوم و شيوۀ توحيدى فراگير پيدا مىكند كه انسان مسلمان در ظاهر و صورت و با زحمات از طريق رفتار سياسى و اقتصادى و با نگاهى كه به خود و ديگران دارد آن را در پيش مىگيرد.
حج عامل تزكيه و تعادل روانى، فكرى و عاطفى
«ولى كسانىكه ايمان آوردهاند، به خدا محبت بيشترى دارند» . 3«بگو اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالى كه گرد