72از اين اتفاقّات مىافتد!» . ايشان دوباره تأكيد كرد كه شما بعداً شاهد خواهيد بود كه ما تحمّل نخواهيم كرد كه ميهمانمان مورد اهانت قرار گيرد و خلاف سياستمان عمل شود. واقعاً هم به اين قولشان وفا كردند؛ با آنكه ما از آنها نخواسته بوديم كه اين قضيّه را دنبال كنند.
: آقاى هاشمى! قدرى از خاطرات جالب و مسائل مهمّى كه در سفرتان به عربستان اتّفاق افتاد، بيان كنيد.
آقاى هاشمى: سفر من به عربستان طولانى و تمام قسمتهاى آن جالب بود. در بازديد از منا و عرفات، طرحهايى به نظرم رسيد كه به آنها ارائه كردم و برخى از آنها مورد قبول آنان قرار گرفت. سفر به منطقۀ «اصحاب الحجر» در يا «العُلى» بسيار برايم زيبا بود. آنجا محلّ وقوع بعضى از داستانهاى قرآن بود و من مايل بودم از نزديك، آن مكان را ببينم. خانههايى كه در كوهها تراشيده بودند، و جايى كه ناقۀ صالح از آنجا بيرون آمده بود و از زمان انبيا به همان شكل براى عبرت ديگران باقى مانده بود، واقعاً ديدنى بود.
شنيدم بعد از بازديد ما از آن منطقه و پخش خبر مربوط به اين ديدار، مكان مزبور رونق گرفته و رفت و آمد به آنجا زياد شده است.
در طول سفر، شاهد برنامههاى اقتصادى عربستان و وضعيّت دانشگاههايشان بودم. سعودىها انصافاً دانشگاههاى خوبى دارند و پيشرفت شايانى كردهاند. از بيمارستانهاى مجهّز آنان و نيز «الحرس الوطنى» يعنى گارد آنان بازديد كردم كه چيزى شبيه سپاه ماست و حفاظت و امنيّت را به عهده دارند. در خصوص توضيح راجع به اين تشكيلات امنيّتى، با ديد بازى برخورد كردند كه به ميزان دوستى ما و آنها و اعتمادشان اشاره داشت. فرماندۀ گارد مزبور، فرزند آقاى اميرعبداللّٰه است و در جمع همۀ فرماندهان عاليرتبه در تالارى كه ما هم حضور داشتيم، سخنرانى كرد و در خلال صحبت هايش گفت:
«پدرم گفته: به همه سؤالات شما جواب بدهم.» البتّه من سعى كردم در آن جمع، از طرح سؤالاتى كه پاسخ به آن، قدرى براى آنان محذور داشت، بپرهيزم و اين كار را به جلسات خصوصىتر موكول كردم.