19ريا و تزوير و دعاوى پوچ و دلبستگى به دنيا بدورند، در ميان خلق گمنام و بىنام و نشان امّا در ملكوت و نزد خدا شناختهشدهاند.
اينگونه عارفان، از طريق شرع و تعبد به آداب شريعت و تصفيۀ باطن و تخليۀ سرّ از غيرحق و تحليۀ روح به حليۀ فضايل و رياضتهاى مشروع و جهاد با نفس از پل شهوات و اميال نفسانى عبور كرده و پس از طى مراحل به بهشت مقصود راهجسته و از اينرو با ديد خدايى مىنگرند و هرآنچه را بينند، جمال محبوب را در آن مشاهده كنند؛ 1چنانكه از مولاى عارفان، امير مؤمنان عليه السلام آوردهاند كه فرمود:
«مٰا رَأَيْتُ شَيْئاً اِلّا وَقَدْ رَأيْتُ اللّٰه قَبْلَهُ وَمَعَهُ وَبَعْدَهُ» و در دعاى عرفۀ امام حسين عليه السلام كه آكنده از معارف و اسرار معرفت و آيات عرفانى است مىخوانيم:
«مَتىٰ غِبْتُ حَتّى تَحْتٰاج اِلىٰ دَليلٍ يَدُلُّ عَلَيك. . . أَلِغَيْرك مِنَ الظُّهُور مٰا لَيْسَ لَكَ. . .»
كى رفتهاى ز دل كه تمنا كنم تو را
حقيقت توحيد و غايت قصورى عرفان، اين است كه آدمى به حقيقت بندگى و كنه معرفت برسد و چشم و گوش و عقل و هوش و اعضا و جوارح او مندك در نور الهى و فانى در بحر حقيقت گردد و صبغه خدايى گيرد 2و در سراسر عالم هستى جز نور خدا نبيند و اين همان غايت و مقصدى است كه خداوند، جنّ و انس را بهخاطر آن آفريده است: وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ 3كه تفسير به «ليعرفون» شده، هرچند ايندو، لازم و ملزوم يكديگرند. و تعبد و عرفان تفكيك ناپذيرند، بلكه يك حقيقتاند با دو جلوه؛ يكى در دل، جايگزين و ديگرى در عمل متبلور است. يك نور با دو تجلّى كه از شجرۀ مباركۀ ايمان و تقواى مؤمن مشتعل مىگردد وسرچشمۀ آن نور مطلقاست؛ اللّٰهُ نُورُالسَّمَوَاتِ وَالْأَرْضِ 4و آنچه آدمى را در اين فوز عظيم يارى مىرساند درگام هاى نخستين، همانا چشمپوشى از معاصى الهى است. امام صادق عليه السلام فرمود:
«مٰا اِغتَنَمَ اَحَد بمثْل مٰا اغْتَنَمَ بَغَضّ البصر لأنّ البصر لا يغضّ عن محارماللّٰه