18دارد و عارف كسى است كه فانى در ولايت الهيه باشد.
عارف و حكيم متألّه، مرحوم فيض كاشانى گويد:
يك طواف سر كوى ولىّ حق كردن
اگر عارف، سخن از پير طريق مىگويد: اين همان دستگيرى و دم مسيحايى اولياست كه دلهاى مرده را با نفوذ معنوى و نفس قدسى و تأثير كلام از دلبرخاستۀ خود دگرگون مىسازد (و اين حقيقت فراتر از دم و دستگاه قطب و خانقاه است كه دكاندارى است.)
4 - امام خمينى و عرفان حج
«عرفان» چيست؟ در مقام بحث از عرفان حج، بىتناسب نيست توضيحى كوتاه از اين واژه داده شود. گرچه عرفان يا معرفت، در مفهوم لغوى به معناى شناخت است، ولى در اصطلاح اهل معرفت هر شناختى را عرفان نمىگويند؛ زيرا شناخت را مراتبى است، شناخت فطرى و غريزى، عقلى و استدلالى، علمى و تجربى و. . . كه هريك، از مصاديق معرفتاند، هرچند لزوماً بهمعناى عرفان اصطلاحى نباشند. همانگونه كه هريك از انسانها را به سوى حق راهى است وچنانكه گفتهاند: اين راهها مىتواند به عدد نفوس خلق متعدد باشد؛ «الطرق الىاللّٰه بعدد انفس الخلايق» و بقدر دانش خود، هركسى كند ادراك، اما در اين ميان عرفان را كه طى يك سير و سلوك معنوى براى انسان حاصل مىشود، نسبت به ساير طرقِ شناخت برترى و ويژگى است، عرفان در اصطلاح، شناخت از راه دل و كشف حقيقت به نور باطن است. يقينِ شهودى است، نه رؤيت از ما وراى حجاب غيب. «حضورى» است نه «حصولى» .
يافتن خود مطلوب و جذب شدن به آن است، نه يافتن صورت علميۀ آن. مقام وصل است و برچيدن حجب ظلمانى و نورانى و ديوارهايى كه ميان معبود و عبد حايل گشته و آدمى را در حجاب غيب فرو برده است.
و بالأخره ذوب شدن در حق و گرم شدن به حرارت ايمان و گداختن در آتش عشق و تا مرحلۀ فنا و بقا و لقاء پيش رفتن. اين گوهر گرانسنگ را هرچند مدّعيانى است اما عارفان واقعى و اهلاللّٰه را نتوان به مدعيان قياس گرفت، كه آنان از قيد تعلّقات مريد و مراد، و جامۀ