73قريش بيرون جست، او در حالى كه به سوى سپاه اسلام در حركت بود، فرياد برآورد:
«من با خداى خود عهد كردهام كه از حوض اينها آب بخورم به خدا يا بايد آن را خراب كنم و يا در كنارش بميرم.»
اينجا بود كه پيش از همه حمزة بن عبدالمطلب بر وى تاخت و بىدرنگ پايش را قطع نمود. او در حالى كه يك پايش را از دست داده بود براى اجراى تصميم خود به سوى حوض جست و خيز مىكرد كه حمزه مجال نداد و او را با شمشير ديگرى از پاى درآورد. 1دوّمين حمله و دفاع حضرت حمزه
عتبة بن ربيعه كه كشته شدن «اسود مخزومى» را ديد، در حالى كه برادرش شيبه و پسرش وليد او را همراهى مىكردند وارد ميدان گرديد و از اين سو، سه تن از جوانان انصار پيش تاختند، «عتبه» با تحقير پرسيد:
شما چه كاره هستيد! گفتند ما از انصاريم، گفت برگرديد كه ما نيازى به شما نداريم، سپس فرياد زد:
«يا محمّد! اخرج إلينا الأكفاء من قومنا» .
«كسانى از اقوام ما را به سوى ما بفرست كه هم شأن ما باشند!»
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
«يا بني هاشم قوموا قاتلو بحقّكم الذي بعث اللّٰه به نبيّكم اذ جائوا بباطلهم ليطفئوا نوراللّٰه» . 2
در اينجا بود كه حضرت حمزه و امير مؤمنان و عبيده 3در مقابل آن سه تن قرار گرفته و چون سر و صورت خود را پوشانده بودند و شناخته نمىشدند، عتبه بار ديگر فرياد زد اينها چه كسانى هستند؟ آنان وقتى خود را معرفى كردند، گفت: «كفوٌ كريم» ؛ «هماوردان خوبى هستند.»
درگيرى ميان آن شش تن آغاز شد، عبيده كه هفتاد سال داشت، با عتبه در آويخت. حمزه با برادر وى شيبه و اميرمؤمنان عليه السلام با وليد بن عتبه درگير شدند.
امير مؤمنان و حمزه عليهما السلام به حريفان خود امان ندادند وآنان را به خاك انداختند ولى عبيده با هماورد خويش در حالى كه يكى از پاهايش قطع شده بود، همچنان درگير بود.
در اين حال آن دو بزرگوار به همرزم سالخوردۀ خود يارى كردند و عتبه را از پاى در آوردند. سپس عبيده را، كه مجروح شده بود، به پشت جبهه حمل كردند و در مقابل