26مسافرخانه، محل كاروان حاتمى، روبروى باب عبدالمجيد، داخل در كوچهاى كه دوسهبار مىپيچيد، رسيديم و هر دو - سه نفر، برحسب قرار قبلى، در يكى از اتاقها، جا گرفتيم. هر يك تختخوابى را صاحب شدند. هوا بالنسبه گرم بود اما نه به گرمىِ مكه.
همان شب، با همۀ خستگى، بعضى و من از آن جمله، اصرار داشتند كه به حرم مطهر پيامبر - ص - مشرّف شوند، بىخبر از اين كه درهاى مسجدالنبى را شبها، ساعت ده، مىبندند.
سرانجام، قرار بر اين شد كه بامداد، پس از غسل و آمادگى دستهجمعى به حرم مطهر مشرف شويم.
در محيطى به نسبت آرام آرميديم. شبى فراموشناشدنى بود، با آن كه يك ساعت خواب پس از خستگى، بسيار لذتبخش و ترميم كنندۀ قواست، با شگفتى بسيار خواب به چشمانم نمىآمد، شايد در مجموع يكى دو ساعت خوابيدم و همين كافى بود.
ساعت پنج صبح نماز جماعت گزارده شد و قرار بر اين بود كه تمام نمازها، در مدت اقامت، به جماعت گزارده شود. براى برخى از دوستان، نماز جماعت تازگى داشت، گرچه به تدريج خو گرفتند و قبل از اقامۀ نماز، سجادهها را پهن مىكردند و كمكم به اين نكتۀ مهم كه گفتهاند: «يداللّٰه مع الجماعه» و نيز به اين نكته توجه شد كه چرا صاحبِ شريعتِ مطهّر اين همه براى نماز جماعت اهميت و فضيلت قائل شده و چقدر اجتماع ما در نمازگاه و گزاردن نماز به جماعت براى افراد كاروان از زن و مرد موجب انس و آشنايى و همدردى عملى در امور جارى زندگى و باعث مشاوره در كارها و اطلاع از حال و احوال يكديگر و دوستى و محبت شده بود و. . . به طورى كه اگر يكى از اعضاى كاروان مريض مىشد بىدرنگ همه باخبر مىشديم و دستهجمعى از حالش جويا مىشديم و اين احوالپرسى تا چه حد در روحيۀ همسفر ما اثر نيكو بر جاى مىگذارد. پس از هر جماعت، وعظ و موعظه و دعا و پرسش و پاسخ و رفع اشكالاتِ مذهبى دربارۀ مطالب دينى و مناسك - كه سخت مورد نياز بود - مطرح مىشد.
نكتۀ مهمى كه همگى در عمل تجربه كرديم، مسألۀ مهم مساوات و مواسات بود كه در صف جماعت و نشستن و برخاستن، هيچكس هيچ نوع امتيازى براى خود نمىخواست و نمىتوانست قائل باشد؛ با آن كه از لحاظ دانش و آگاهى و نيز از جهت مشاغل ظاهرى دنيوى، بين افراد كاروان تفاوتهايى وجود داشت. هر كس هر كجا مىرسيد مىنشست - صدر و ذيل و تقدّم و تأخّرى به هيچ وجه در زندگىِ چهل روزۀ ما باهم وجود نداشت و نمىتوانست