15روزى طفيل تقاضا كرد كه رهبر بزرگ اسلام به او اجازه دهد تا او بت عمروبن حُمَمَه را بسوزاند. نام اين بت «ذوالكفين» بود. پيامبر خدا او را افتخار بخشيد و به مردى كه بخش مهمى ازعمر پر بركت خود را در راه مبارزه با بت، - قولاً و عملاً - سپرى كرده بود، اجازه داد كه اين مأموريت را بر عهده گيرد. هنگامى كه طفيل، بت ذوالكفين را به آتش مىكشيد، چنين گفت: يا ذالكفين لست من عبادكا ميلاد نا اقدم من ميلادكا انّى حشوت النار فى فؤادكا
«اى بت ذوالكفين، من از بندگان تو نيستم. ميلاد ما از ميلاد تو جلوتر است. من در دهانت آتش ريختم.»
پس از انجام اين مأموريت افتخار آميز، به مدينه بازگشت و به اقامت خود ادامه داد، تا اين كه عمر درخشان و پر بركت پيامبر اكرم - ص - به سر آمد و مسلمين در ماتم و اندوه بىپايان فرو رفتند.
پس از رحلت، قبايلى از عرب ارتداد يافتند و او به همراه فرزندش عمر و كه تربيت يافته دامن پدر و در مهد اسلام شجرۀ طيبه ايمانش بارور شده بود، با آنها جنگيد. اما در جريان همين جنگها شبى در خواب ديد كه مرغى از دهانش پرواز كرد و او در رحم زنى پنهان شد. از همراهان، هيچكس از عهدۀ تعبير خوابش برنيامد. اما خواب خود را چنين تعبير كرد. آن مرغ روح من بود كه به عالم بالا عروج كرد و آن زن، زمين است كه جسد مرا در دل خود پنهان مىكند. مطابق خوابى كه ديدهام پسرم نيز گرفتارى پيدا مىكند.
آن روز طفيل به شهادت رسيد و پسرش به شدت مجروح شد و پس از مدتى بهبود يافت. اما اونيز سرانجام در جنگ يرموك، در راه اسلام به افتخار شهادت نائل آمد. 1
بدين ترتيب طومار زندگى پدر و فرزند پيچيده شد. اما آنچه به يادگار ماند، مكتبى الهى بود كه بناى جاودانهاش به دست معمار توانا و پرصلابتش با الهام از وحى الهى در سرزمين منى و عرفات و مكه و در مراسم حج، پى ريزى شد و از طريق زائران خانۀ خدا، پيامش به گوش مردم اطراف و اكناف رسيد.
امروز نيز بايد در مراسم حج، پيام اصيل اسلام بطور مستقيم به گوش صدها هزار مسلمانى كه از اطراف جهان و از سراسر گيتى به زيارت خانۀ خدا مىشتابند، برسد، تا آنها هنگامى كه به اوطان خود مراجعت مىكنند، مبلغين درجۀ دومى باشند كه پيام را از مبلغين درجه اول دريافت كرده و به گوش سايرين برسانند.
قطعاً اين كار مشكلات دارد. امروز نيز شرك و طاغوت در جهان، حضورى فعالانه دارد و به هيچوجه تبليغ اسلام راستين برايش خوشايند و قابل تحمل نيست. متأسفانه، عوامل شرك و طاغوت در جهان اسلام، هم فعال و عهده دار اجراى مأموريتهاى القا شده از سوى اربابان زورمندند. بنابراين، مىكوشند كه مراسم حج را به صورت كالبدى بى روح درآورند و ابعاد تبليغى و سياسى و اجتماعى حج را تحت الشعاع اميال شيطانى خود قرار دهند.
بطور قطع، اسلام بايد از همان راهى كه شروع به گسترش و بالندگى و اقتدار كرده، به سوى تعالى و عظمت پيش رود.
پيامبر اسلام، براى ابلاغ پيام خويش در سالهاى اول بعثت از مراسم حج استفاده مىكرد كه تحريف يافته و مطابق شيوۀ جاهلى انجام مىشد.
بعدها نيز اين شيوه، توسط خود پيامبر و ساير رهبران دينى ادامه يافت. چگونه ممكن است كه ما در اين عصر از شيوههاى بهره گيرى آن بزرگوار از مراسم حج غافل بمانيم و دين خود را به اسلام ادا نكنيم؟ !
باز هم ماجراى ديگرى بياوريم و اين نوشتار را به همان - تا فرصتى ديگر خاتمه دهيم:
سويد بن صامت عوفى
او براى انجام حج يا عمره به مكه آمده بود. قبيلهاش او را لقب «كامل» داده بودند؛ چرا كه در شجاعت و شعر و نسب و شرف، داراى كمال بود، او را در مذمّت افرادى كه به دوستى تظاهر مىكنندو خيانتكار و نيرنگبازند، اشعارى است كه بيت زير يكى از آنها است: