70
«أَ تُحْرِقُنِي بِالنَّارِ يَا غَايَةَ الْمُنَى
«آيا مرا به آتش مىسوزانى، اى نهايت آرزوها؟ پس اميد و خوف من چه مىشوند؟
با اعمال گناه سنگينى آمدهام و در ميان مردمان كسى را نمىنگرم كه به اندازۀ من جنايتى كرده باشد.
توشهام اندك است و مرا به مقصد نمىرساند. آيا براى توشهام بگريم يا براى مسافت طولانىام به سوى تو؟»
اين كلمات را كه گفت، غش كرد و بىهوش افتاد! سر مباركش را روى زانو نهادم و گفتم: اى فرزند پيامبر خدا، اين ماييم كه بايد چنين بىتابى كنيم. شما شخصيت بزرگى هستيد. پدرتان حسين بن على، مادرتان فاطمه و جدتان رسول خدا(عليهم السلام) است. با شنيدن اين كلمات، حضرت رو به من كرده، فرمودند:
«هَيْهَاتَ، هَيْهَاتَ يَا طَاوُسُ، دَعْ عَنِّي حَدِيثَ أَبِي وَ أُمِّي وَ جَدِّي، خَلَقَ اللهُ الْجَنَّةَ لِمَنْ أَطَاعَهُ وَ أَحْسَنَ وَ لَوْ كَانَ عَبْداً حَبَشِيّاً وَ خَلَقَ النَّارَ لِمَنْ عَصَاهُ وَ لَوْ كَانَ وَلَداً قُرَشِيّاً، أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَهُ تَعَالَى (فَإِذا نُفِخَ فِي الصُّورِ فَلا أَنْسابَ بَيْنَهُمْ يَوْمَئِذٍ وَ لا يَتَساءَلُون) ».
1
«دور است، دور است (يعنى نه، نه) اى طاووس، سخن از نسب را كنار بگذار، داستان پدر و جد و جدهام را وانه. خداوند بهشت را آفريد براى كسى كه او را اطاعت كند، ولو سياهى حبشى باشد و آتش جهنم را آفريد براى كسى كه او را نافرمانى كند، ولو سيد قريشى باشد، مگر نشنيدهاى سخن خداى متعال را كه مىفرمايد: «وقتى كه در صور دميده شود نسبها منتفى است و از يكديگر پرسش نمىكنند؟!»
فرزند خردسال امام سجاد(ع) در حالىكه آن گرامى مشغول عبادت است. از بلندى سقوط مىكند و دستش مىشكند. فرياد كودك و زنان بلند مىشود و بالاخره شكستهبند مىآيد و دست بچه را مىبندد، و آن حضرت پس از فراغ از نماز، (سفر آسمانى) چشمش به دست بچه مىافتد و با تعجب مىپرسد: از چه رو دست بچه را بستهايد؟ معلوم مىشود كه امام(ع) در لحظاتى كه مشغول نماز بود، آن فرياد و همهمه و حوادث را متوجه نشده است!» 2
در منابع اهلسنت نيز در اين باب نكات فراوانى وجود دارد كه انديشمندان اهلسنت به اين نكته اقبال معنادارى كردها ند. سفيان بن عيينه مىگويد: