8وارد عالم مثال و وارد عالم عقل مىشود و نيز گاه چيزى كه در عالم عقل است، تنزّل مىيابد و به طبع ما مىرسد؛ مانند يك صفت نفسانى يا خلق انسانى كه از مرحلۀ عقلى ما تنزل مىكند و وارد عالم مثال و عالم طبع ما مىشود و به صورت يك انفعال طبيعى در ما ظهور مىيابد.
براى نمونه، هيأت نفسانى خاصى مانند ترس يا غضب به صورت علائم در ما ظاهر مىشود يا برخى خلقهاى خاص نفسانى به صورت اعمال و حركات در ما ظهور مىيابند؛ مثل «غضب» كه به وسيلۀ «سرخى چهره» در ما نمايان مىشود يا «ترس» كه به صورت «زردى و رنگ پريدگى» خود را نشان مىدهد. پس، اول حادثه وارد عاقلۀ ما شده و بعد به صورت تصور جزئى، وارد عالم مثال و خيال شده است و بعد به صورت سرخى يا زردى چهره، خود را نشان داده و در طبيعت ما آشكار گرديده يا به صورت اعمال پسنديده يا ناپسند، در ما تبلور يافته است.
در طريق صعود هم چنين ترتيبى برقرار است. براى نمونه، كار نيكى مانند صدقه دادن به فقير انجام مىدهيم و اين كار را هر روز تكرار مىكنيم تا رفته رفته با تكرار اين صورت حسى و اعمال بدنى (صدقه دادن) ، ملكۀ نفسانى جود و سخاوت در ما پديد مىآيد. صعود اين صفت جسمانى، ملكۀ عقلى و نفسانى مربوط به آن، در ما به وجود مىآيد.
در افعال ناپسند و رذايل هم به همين گونه است؛ مثلاً دزدى يا رباخوارى - يا هر رذيلت ديگر - رفتهرفته و بر اثر تكرار به صورت ملكۀ نفسانى در مىآيد كه در شكل بيرونى صفت «بخل» يا «حرص» خود را نشان مىدهد و ملكۀ شرّ مىشود.
بنابراين، سير قواى انسانى در اين مراتب، يا به صعود است يا به تنزل؛ يا اثر طبع در نفس و عقل است يا اثر عقل در نفس و طبع. زمانى كه انسان صداى ملكوتى قرآن را مىشنود، در پوست بدن او اثر مىگذارد و قلب انسان سالك را به لرزه در مىآورد و اشك از چشم جارى مىكند؛ چون تفكر در معارف الهى بر بدن و احساس انسان اثر مىگذارد. پس در مرتبۀ صعود، انسان از عالم طبع، وارد عالم عقل مىشود؛ مانند صورتهاى علمى كه در آغاز، محسوس و جزئى بود و سپس معقول و كلى شد؛ يعنى اول مشهود عالم حسى و بصر بود و اكنون مشهود عالم عقلى و بصيرت است. در مرتبۀ تنزل نيز انسان از عالم عقل به عالم طبع مىرسد.
بيان حكمت عبادات بر وجه كلّى
آنچه تاكنون گفته شد، مقدمهاى بود بر بحث اصلى ما كه «بيان رازهاى حج از ديدگاه صدرا»