29گر چه ممكن است كسى كه از امام صادق (ع) در بارۀ نماز جماعت با اهل سنت پرسيده، در مقام تقيۀ حفظى بوده، ليكن دليلى كه امام (ع) آورده
«صَلَّى عَلِيٌّ7 وَرَاءَهُمْ» مربوط به تقيۀ مداراتى است42 و در ضمن، از ظاهر روايت به دست مىآيد كه سؤال كننده در مورد صحّت چنين نمازى پرسيده است. بنابراين، اين روايت بر مشروعيت تقيۀ مداراتى و صحّت نماز با اين ويژگىها دلالت دارد.
تأملى در روايات مذكور:
هر كلامى، وقتى از گويندهاى صادر مىشود، بايد آن را در قالب موقعيت زمانى و مكانى صدوركلام بررسى كرد. روشن است كه در زمان ائمه: آنچه فكر و ذهن شيعيان و رهبران آنها را به خود مشغول مىكرد، ترس از تعرّض دستگاههاى دولتى و نيز حفظ جان شيعيان بود. بنابراين، روايات ياد شده، گرچه در ظاهر داراى اطلاقاند و بنا بر قاعده هم مىتوان به اطلاق موجود تمسك جست، ليكن با بيانىكه گذشت مىتوان گفت در وجود اين اطلاق هم بايد شك كرد؛ زيرا وقتى نه در ذهن امام معصوم7 و نه در ذهن مخاطب، هيچ تصوّرى جز خوف و ترس و تقيه وجود نداشته، چگونه مىتوان به صرف وجود صورت اطلاق در كلام، آن را حمل بر اطلاق كنيم؟ البته شايد بتوان بر مطلب مذكور اشكالى وارد كرد؛ با اين بيان كه: درست است شرايط زمانى و مكانى صدور اين روايات، ترس و خوف بوده، ليكن با تحليلى كه پيشتر ارائه گرديد و در ضمن آن به لزوم وجود تقيۀ مداراتى اشاره شد، ناچار بايد اين اطلاق را هم پذيرفت. 43
روايت پنجم:
«عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ فِي حَدِيثٍ قَالَ قُلْتُ لأَبِي عَبْدِ اللهِ7 إِنِّي أَدْخُلُ الْمَسْجِدَ فَأَجِدُ الإِمَامَ قَدْ رَكَعَ وَ قَدْ رَكَعَ الْقَوْمُ فَلاَ يُمْكِنُنِي أَنْ أُؤَذِّنَ وَ أُقِيمَ أَوْ أُكَبِّرَ، فَقَالَ لِي فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ فَادْخُلْ مَعَهُمْ فِي الرَّكْعَةِ فَاعْتَدَّ بِهَا فَإِنَّهَا مِنْ أَفْضَلِ رَكَعَاتِكَ» .44
بررسى:
اولاً: اين روايت اختصاص به تقيۀ مداراتى ندارد و ثانياً: از سؤال راوى مشخص مى شود كه اگر انسان بتواند در جماعت اهل سنت شركت كند و در عين حال براى خود اذان واقامه بگويد و قرائت نماز را بخواند، بايد اين كار را انجام دهد ولى اگر وارد جماعت شد و نتوانست اين كارها را انجام دهد (مانند مثالى كه سؤال كننده مطرح كرد) در اين صورت نمازى كه با اهل سنت خوانده مى شود مجزى است. پس نمىتوان به صورت مطلق گفت نماز تقيهاى مجزى است.
البته صاحب وسائل اين روايت را در باب سى و چهار از ابواب نماز جماعت به صورت كامل نقل كرده است؛ به اين شكل كه در ادامۀ اين روايت اينگونه آمده است:
«قَالَ إِسْحَاقُ فَفَعَلْتُ ثُمَّ انْصَرَفْتُ فَإِذَا خَمْسَةٌ أَوْ سِتَّةٌ مِنْ جِيرَانِي قَدْ قَامُوا إِلَيَّ مِنَ الْمَخْزُومِيِّينَ وَ الأُمَوِيِّينَ فَقَالُوا جَزَاكَ اللهُ عَنْ نَفْسِكَ خَيْراً فَقَدْ وَ اللهِ رَأَيْنَا خِلاَفَ مَا ظَنَنَّا بِكَ وَ مَا قِيلَ فِيكَ فَقُلْتُ وَ أَيُّ شَيْءٍ ذَاكَ قَالُوا تَبِعْنَاكَ حِينَ قُمْتَ إِلَى الصَّلاَةِ وَ نَحْنُ نَرَى أَنَّكَ لاَ تَقْتَدِي بِالصَّلاَةِ مَعَنَا فَقَدْ وَجَدْنَاكَ قَدِ اعْتَدَدْتَ بِالصَّلاَةِ مَعَنَا قَالَ فَعَلِمْتُ أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللهِ7 لَمْ يَأْمُرْنِي إِلاَّ وَ هُوَ يَخَافُ عَلَيَّ هَذَا وَ شِبْهَهُ» .45
راوى، كه در آن زمان زندگى مىكرده، تحليل خود را از كلام امام صادق (ع) بيان نموده است. البته اين تحليل نمىتواند تحليلى شخصى و اجتهادى باشد بلكه خبرى است از واقع و لذا اين روايت در موقعيت تقيۀ حفظى صادر شده است؛ اما با اين حال، مىتوان در موقعيت تقيۀ مداراتى هم بر طبق اين دستور امام (ع) در مورد نماز برخورد كرد.
روايت ششم:
«عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ7 قَالَ لاَ بَأْسَ بِأَنْ تُصَلِّيَ خَلْفَ النَّاصِبِ وَ لاَ تَقْرَأَ خَلْفَهُ فِيمَا يَجْهَرُ فِيهِ فَإِنَّ قِرَاءَتَهُ تُجْزِيكَ إِذَا سَمِعْتَهَا» .46
بررسى:
عدم ارتباط اين روايت با تقيۀ مداراتى واضح و روشن است؛ زيرا سخن از ناصبى و دشمن ائمه است و هيچ ارتباطى به تقيۀ مدارتى كه در آن حرف از دوستى ميان شيعيان و اهل سنت است، ندارد.