82پيامبرخدا (ص) به اسامۀ بن زيد علاقه و اشتياقى وافر داشت و او را فردى داراى صلاحيت و شايستگى مىدانست. رواياتى را حاكم حسكانى دربارۀ او نقل است:
قالت السيّدة عائشة: «ما ينبغي لأحد أن يبغض أسامة، بعد ما سمعت رسول الله - صلّى الله عليه و ]آله و [ سلّم -يقول من كان يحب الله و رسوله، فليحب أسامة» .16
«عايشه گفته است: سزوار نيست كه كسى به اسامه خشم بورزد، خصوصاًكه از پيامبر اكرم شنيدم كه فرمود: هر كس خدا و رسولش را دوست مىدارد، بايد اسامه را دوست بدارد.»
جيش (لشكر) اسامه
از مواردى كه برجستگى و رتبت بالاى اسامه را در نزد پيامبر نشان مىدهد، جيش اسامه است كه به اختصار به آن اشاره مىكنيم:
در سال نهم هجرت، وقتى خبر رسيد روميان براى حمله به حوزۀ اسلامى آماده شدهاند، پيامبر با لشكريان خويش به تبوك رفتند و بدون جنگ بازگشتند ولى پس از ماجراى حجة الوداع، سپاهى سنگين را فراهم آورد و خود لباس رزم بر تن اسامه بست و به او چنين فرمان داد:
«به نام خدا و در راه خدا نبرد كن. با دشمنان خدا بجنگ. سحرگاهان بر اهالى اُبنا يورش ببر و اين راه را چنان سريع طى كن كه پيش از رسيدن خبر حركت تو به آنجا، خود و سربازانت به آنجا رسيده باشيد.»17
تحوّلات سريع و عجيبى پس از اين واقعه در تاريخ روى داد. پيامبر در بستر بيمارى شديد قرار گرفتند كه سرانجام با همين بيمارى و تب، به سوى خدا رحلت كردند.
پيامبر در اثناى بيمارى آگاه شد كه در حركت سپاه از لشكرگاه، كارشكنىهايى مىشود و گروهى به فرماندهى اسامه، طعن مىزنند. وى از اين جريان سخت خشمين گرديده، آهنگ مسجد كرد. . . هان! اى مردم، من از تأخير حركت سپاه سخت ناراحتم. گويا فرماندهى اسامه بر گروهى از شما گران آمده و زبان به انتقاد گشودهايد. ولى اعتراض و سرپيچى شما تازگى ندارد، پيش از اين، از فرماندهى پدر او «زيد» انتقاد مىكرديد. به خدا سوگند، هم پدر او شايستۀ اين منصب بود و هم فرزندش براى اين مقام لايق و شايسته است. من او را سخت دوست دارم، مردم! دربارۀ او نيكى كنيد و ديگران را در حق او به نيكى سفارش كنيد. او از نيكان شما است.»18
هضم نشدن اسامه در فتنۀ امويان
اسامه در فتنۀ امويان هضم نشد و هرگز به جانب امويان و غاصبان خلافت على (ع) متمايل نشد.
«كان يحب عليّاً كثيراً و يبصر الحق بجانبه. . . وقال لعليّ (ع) : انّك لو كنت في شدق الأسد، لأحببت أن أدخل معك فيه» .19
«على (ع) را بسيار دوست مىداشت و حق را با بصيرت در جانب على مىديد. روزى به آن حضرت گفت: اگر در لانۀ شير قرار گيرى، دوست دارم با تو اى على در آن جايگاه وارد شوم.»
پاسخ اسامه به دعوت الهى
اسامه، عاقبت در سال 54 هجرت و در اواخر خلافت معاويه، دعوت الهى را لبيك گفت و روح مطهّرش به لقاى الهى شتاب گرفت. او از ابرار و متقين بود. مردم مدينه، بدنش را با عزت برداشته و به قبرستان بقيع برده و در آنجا دفن نمودند. او در هنگام پاسخ به دعوت الهى، 75 سال سن داشت. عاش سعيداً ومات سعيداً مغفوراً.