13آخرين برنامه، مانند شبهاى گذشته زيارت مضجع پيامبر9 و قبرستان بقيع بود. موج جمعيت از دو شب گذشته بيشتر بود. به نظر مىرسد همۀ ايرانيان حاضر در مدينه آمده بودند تا در بقيع حضور يابند.
آيتالله هاشمى رفسنجانى 45 دقيقه، در بيرون درِ بقيع و در كنار ديوارهاى بلند آن ايستادند تا همه زائران بروند. ازدحام به گونهاى بود كه گروهگروه مىرفتند و برمىگشتند و سرانجام خود آيتالله هاشمى رفسنجانى نيز وارد شد. زائران كه فرصت را مناسب ديده بودند، با تلفن همراه خويش، شروع به گرفتن عكس و فيلم كردند و در آن سياهىِ شب، گويى در دست هر كسى شمعى روشن است.
از ميان آن همه، دقت مسؤولان و نگاه مأموران عربستان بر اعمال و رفتار ايرانيان برايم جالب و تعجب انگيز بود. علاوه بر عدسىهاى فراوان دوربينها، چشمهايشان نيز از لحظه لحظۀ عزادارىها فيلم و گزارش تهيه مىكردند. مطمئناً به دنبال بهانه بودند و شايد به دست آورده باشند، چون عاشقانى كه پس از سالها چشمانتظارى، به بقيع رسيدهاند، نمىدانند چه مىكنند! آيتالله هاشمى رفسنجانى نيز با بلندگوى دستى يكى از كاروانها مردم را دعوت به صبورى مىكرد. اما خود صبورى نمىكرد و اشك مىريخت!
دوشنبه 20/3/87
آيتالله هاشمى رفسنجانى ساعت 30/7 به سوى فدك حركت كردند. آب و آذوقهاى كه به همراهان مىدادند، برايشان تعجبانگيز بود؛ زيرا همه فكر مىكردند فدك باغى است در نزديكى مدينه!
خودروها به راه افتادند. از مدينه خارج شدند و به سوى جنوب حركت كردند. در جاده هيچ گياهى سبز نبود، هر از گاهى گلههاى شتر در دوسوى جاده ديده مىشدند. دلم به حالشان سوخت كه ژاژ مىخاييدند. هنوز حدود 200 كيلومتر تا شهر حايل مانده بود كه خودروها به سمت چپ تغيير مسير دادند و خيلى زود به ميدانى رسيدند كه بالاى آن نوشتهاى، مقدم مسافران را به شهر حائط گرامى مىداشت.
خندهام مىگيرد كه دربارۀ بافت گياهان بنويسم؛ چون گياهى نبود و اصلاً خاكى نبود. زمينى بود پوشيده از سنگهاى سياه كه گويى سنگها را در آن پهن كردهاند. به شهر حائط رسيديم و از بلوارهاى تميز آن گذشتيم. زمين همچنان پوشيده از سنگ بود. جاده جز فراز و فرود چيزى نداشت و پس از گذشتن از بلندى و چرخش 45 درجهاى و ورود به جادههاى فرعى، منطقهاى سرسبز نمايان شد.
نخلهاى سربريده و سوختهاش هر ايرانى را به ياد آبادان زمان جنگ مىانداخت، اما منطقه آنقدر سرسبز بود كه هر بينندهاى را به تعجب وا مىداشت.
چند تن از اهالى شهر فدك كه يكى از آنان خود را مسؤول امر به معروف و نهى از منكر معرفى كرده بود، توضيح مىدادند و در دوردستها گروهگروه مرد و زن از پشتبامها و بالاى ديوارها تماشا مىكردند.
وجود چاهى بزرگ با دلوى كه روى آن بود، همه را به سوى خود برد كه با هشدار مسؤولان كنار كشيدند. به پشتبام يكى از خانههاى قديمى تقريباً مرتفع رفتيم تا دوردستها ديده شود. به ساختمان سادهاى رسيديم كه پنجرههاى آن را گِل گرفته بودند.
آيتالله هاشمى رفسنجانى از اين مكان پرسيد و مردى ريش قرمز كه خود را برادرزادۀ رييس قبيله معرفى مىكرد، گفت: اينجا مسجد حضرت فاطمه است. بارها خراب شده و باز ساختهاند.
خانههاى قديمى ساخته شده از سنگ و گِل، يادآور قلعههاى قديمى ايرانيان بود. به سوى چشمههاى كم آب رفتيم و هر كس براى تبرّك و شايد شفاى دردهاى ناشناختۀ خويش از آن مىنوشيد. كمى شور بود، اما در آن بيابان بىآب و علفى كه از مدينه تا آنجا ديده بوديم، «تَجْرى مِنْ تَحْتِهَا الأَنهار» بود. ديدار 45 دقيقه طول كشيد و در برگشت، به شهردارى حائط آمديم. مراسم استقبال رسمى انجام شد و براى ناهار به آلاچيقى رفتيم كه سقف آن از چادر بود! ناهارى كه همراه برده بوديم، صرف كرديم و نماز جماعت در نمازخانۀ كوچك شهردارى برپا شد.
در محل باغ فدك خبرنگاران به سوى آيتالله هاشمى رفسنجانى رفتند و از ايشان پرسيدند، كه ايشان پاسخها را به همراهان فدكى خويش محوّل كرد.
ساعت 2 بعد ازظهر خودروها در مسير تقريباً 300 كيلومترى برگشت به سوى مدينه حركت كردند و به محل اقامت رسيدند. پس از استراحتى كوتاه، برنامۀ بعدى مصاحبه با روزنامۀ الرياض بود كه پرسشهاى فراوانى دربارۀ انرژى هستهاى، روابط ايران و آمريكا، سياست داخلى و. . . پرسيد و شنيد؛ آنچه مىبايست مىشنيد. يكساعت طول كشيد. پس از مصاحبه، مسؤولان ايرانىِ همراه، در جلسهاى با آيتالله هاشمى رفسنجانى، در صدد لغو برنامۀ شبانۀ زيارت بقيع، به دلايل امنيتى بودند و خيلى سريع گفتند كه مسؤولان عربستانى ابراز نگرانى كرده و گفتهاند: امكان دارد افراطىها برنامههاى شومى داشته باشند!
اما پاسخ آيتالله هاشمى رفسنجانى صريح، زيبا و شنيدنى بود. گفت: «من ديشب به مردم قول دادهام كه مىآيم. مىروم و همه مسؤوليتها را برعهده مىگيرم. مردم امشب به اميد زيارت بقيع مىآيند و اگر من نباشم، احتمالاً نمىتوانند وارد بقيع شوند. اصرار نكنيد. به خاطر مردم هم كه شده، بايد بروم.»