30چون راه به كوى اين نكويم دادى
دعا طبق يك برنامه منظم و دقيق به پايان مىرسد. مجرى برنامه توصيههاى لازم را مىكند و به زبان عربى از كارگزاران حرم نبوى و نيروهاى پليس سعودى تشكّر مىنمايد. مردم بعد از دعا شادمانه گام بر مىدارند، گويى سبكبال شدهاند. دلها صيقل يافته و اشكها جارى شده است. حال و هوا فرق كرده و همه خشنودند كه در سرزمين پيامبر توفيق خواندن اين دعا را يافتهاند.
در جريان گفتگو، با دوستان، بيان مىشد كه حتى در زمان پيامبر و در زمان اميرالمومنين هيچگاه چنين اجتماعى گزارش نشده است و به همين دليل بايد اين واقعه را مبارك و ميمون دانست. حال كه دعا تمام شده، زائران به سوى كاروانها در حركتند. در اينحال پير زن زائرى را مىبينم كه با داشتن كبر سن و قد خميده، پوستههاى شكلات را از زمين جمع مىكند. دهها تن از زائران دوربين در دست لحظههاى كشف شده و سيال و دير پاى اين اجتماع روحانى را ثبت مىكنند. عَلَمهاى كاروانها رو به هوا شدهاند و هر كدام از علمداران با تير نگاه، تا دوردستها را مىشكافند تا زائران خود را پيدا كنند. اين دعا حاصلش به دست آوردن توشه معنوى براى عزيمت به مكه و كعبه است.
تأثير دعاى كميل و گريه و زارى مردم
اكنون دعا به پايان آمده و من با خود در حيرتم براى آن همه ابراز احساسات زائران. بايد بنويسم كه انصافاً گريه و زارى مردم را به اينگونه تاكنون نديده بودم و صداى نالهها در قسمتهاى مختلف دعا هيچگاه فروكش نمىكرد و در انتهاى دعا به اوج مىرسيد. اين همان تبلور عينى اين پيام قرآنى است كه بيان مىدارد: (ادْعُوا رَبَّكُمْ تَضَرُّعاً وَخُفْيۀ) يعنى «خدا را با ناله و تضرّع و با صداى آهسته بخوانيد» . و يا در جاى ديگر آيهاى كه در انتهاى سوره فرقان آمده است، آنجا كه خداوند خطاب به مردم مىفرمايد: (قُلْ مَا يعْبَأُ بِكُمْ رَبِّى لَوْلاَ دُعَاؤُكُمْ) ; «بگو اى رسول، اگر دعا و ناله و زارى شما نبود، خداوند به شما توجه و اعتنايى داشت؟»
احرام در مسجد شجره
بعد از ظهر، مدينه را كه همانند روحى گرامى دوست داشتم، ترك كردم. بايد به مسجد شجره رويم. ميقات اهل مدينه. به همين دليل غسل زيارت كردم و ساعت شش و سى دقيقه عصر بود كه با لباس احرام به مسجد شجره شتافتيم و در آنجا احرام بر تن اين نواى نظامى را با حضرت دوست نجوا كردم.
احرام گرفتهام به كويت
لبيك زنان به جستجويت
احرام شكن بسى است زنهار
ز احرام شكستنم نگهدار
و شعار تلبيه را تكرار نمودم; « لَبَّيْكَ، اللّهُمَّ لَبَّيْكَ، لَبَّيْكَ لا شَرِيكَ لَكَ لَبَّيْكَ . . .» . آرى، خداى من! آرى، خداى من، شريكى براى تو نيست. آرى، خداى من، همانا حمد و نعمت براى تو است. سلطنت براى تو است و شريكى براى تو نيست.
نماز خواندم و نيت عمره تمتّع كردم و از اين پس بايد مراقب باشم كه از احرام خارج نشوم.
در راه مكه
راه طولانى مدينه تا مكه كم كم داشت كوتاه مىشد. در ميان راه، با يكى از دوستان بحثهاى عرفانى داشتيم و ايشان از پدرشان و عارف بزرگ مرحوم شيخ رجبعلى خياط نكتههايى را بيان مىداشتند. ساعت دو شب، در يكى از توقفگاهها ايستاديم. دست اندركاران امر حج، در بين راه براى همه زائران كيسههايى را كه محتوى صبحانه بود، آماده كردند و به ماشينها تحويل دادند. شعار معروفى كه در گوشه و كنار مراكز مرتبط با حج ديده مىشود اين است كه «شرفنا خدمۀ للحجاج» و مفهوم آن نيز واضح است: افتخار ما خدمت به حجاج است. نوجوانان زيادى براى گردش امور حج به كار گرفته شدهاند و جنب و جوش آنها در چشم زائران ديدنى است. حج به عنوان يك مراسم بسيار بزرگ كشور عربستان را در اين موسم به حركت در آورده و سكون و ركود را براى شهروندان و دست اندر كاران بى معنى نموده است. بهطورى كه شبانه روزى همه فعاليتها جارى است.
ديدار با كعبه
ساعتى از نيمه شب گذشته است. در مقابل هتل توقف كرديم. ساكها و چمدانها را از اتوبوس برداشتيم و روانه طبقه ششم شديم. وضو ساختيم و همراه با دوستان، حرم الهى را براى انجام اعمال در پيش گرفتيم. با خودم نيت كرده بودم كه به محض رسيدن به حريم خانه دوست، بوسه بر كف آن بزنم. از باب السلام كه وارد شدم، در انتظار ديدار آن محبوب دلها بودم و توقفى در محوطه بيرونى خانه داشتم. نشستم و بوسهاى بر كف سنگهاى محيط خانه زدم و خدا را براى اين دعوت سپاس بيكران گفتم. در همان حال كه از مسير صفا و مروه گذشته بوديم، يكى از دوستان با نواى دلنشين خود چنين مىخواند: