10كه وجود آدمى داراى درجات و مقاماتى است.
يك) از يك سو عناصرى براى انسان ثابت مىشود كه محل آنها قلب است؛ نظير ايمان؛ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِي قُلُوبِهِمُ الْإِيمَانَ 1و از سوى ديگر ايمان در قرآن داراى مراتبى است و افزايش ايمان مطلوب است؛ إِذَا تُلِيَتْ عَلَيْهِمْ آياتُهُ زَادَتْهُمْ إِيمَاناً . 2يا فرمود: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا آمِنُوا. . . . همين مطلب در بارۀ تقوى هم صدق مىكند. از يك طرف محل تقوى قلب است؛ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ امْتَحَنَ اللّٰهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى 3و از سوى ديگر، تقوى داراى مراتبى است؛ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّٰهَ حَقَّ تُقَاتِهِ . 4اين دسته از آيات نشان مىدهد قلب انسان كه تمام حقيقت انسانى است، داراى مراتب و درجاتى است و هرگاه امرى داراى مراتب شد، ظاهر و باطن خواهد داشت.
دو) از سوى ديگر، قرآن براى انسان حياتى قائل است به نام «حيات طيّب» . كسى كه اهل عمل صالح باشد و ايمان در وجود او راه يابد، خداوند به او حياتى مىدهد به نام حيات طيّب و اين يك سنت و قانون الهى است. در اين قانون، تفاوتى ميان زن و مرد نيست؛ مَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنثَى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً . 5احيا، القاى حيات در شىء است. خداوند با چند تأكيد مىفرمايد كه حيات طيب از سوى خداست، تنها براى مؤمنى حاصل است كه داراى عمل صالحاند. در اين آيه مراد تغيير صفت حيات نيست؛ يعنى قرآن نمىخواهد بگويد حيات دو قسم است؛ حيات خبيث و حيات طيب و ما به مؤمنان حيات طيب مىدهيم. در اين صورت بايد مىفرمود: «فلنطيّبنّ حياته» بلكه مراد اين است: مؤمنانى كه اهل عمل صالحاند، حيات دارند و آن حيات طيّب است. 6اين حيات، حيات مجازى نيست؛ زيرا اسلوب آيه، براى القاى مطلب مجازى نيست. مضمون آيۀ مذكور شبيه اين آيه است كه مىفرمايد: أَ وَ مَنْ كَانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ . 7به بيان ديگر حيات داراى دو ويژگى است؛ «علم» و «قدرت» . علم همان نورى است كه در آيۀ پيشگفته به آن اشاره شد و در آيات ديگر به قدرت مؤمنان هم اشاره شده است؛ از جمله اينكه فرمود:
وَ كَانَ حَقّاً عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ . 8يا فرمود: مَنْ آمَنَ بِاللّٰهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ عَمِلَ صَالِحاً فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَ لَاخَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لَاهُمْ يَحْزَنُونَ ، 9تنها مؤمنان داراى حياتاند و جز آنها، كسى ندارد. البته اينگونه نيست كه انسانها دو دستهاند؛ زنده و مرده، بلكه مردگان دو قسماند: خوابيده؛ يعنى اهل قبور و متحرّك، يعنى انسانهاى غير مؤمن و در اين ميان، آنها