67فرشتگان) گفته مىشود كه گناهان كوچك وى را بر او عرضه كنيد، فرشتگان چنين مىكنند، اما گناهان كبيره را از او پنهان مىدارند (او با ديدن گناهان خود) مىگويد: در چنين روزى چنين عملى را انجام دادم و به گناهان كوچك خود اعتراف مىكند، در حالى كه از گناهان بزرگش ترس دارد. (به فرشتگان) گفته مىشود به جاى هر سيّئه و بدى، حسنهاى به او بدهيد. او مىگويد: من گناهانى دارم كه اكنون آنها را نمىبينم!
ابوذر گويد: ديدم پيامبرخدا صلى الله عليه و آله بهگونهاى خنديد كه دندانهاى كنارى او هم آشكار شد! 1گريۀ پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام تلاوت قرآن
پيامبر صلى الله عليه و آله هنگام شنيدن قرآن گريه مىكرد. 2آن حضرت به ابن مسعود فرمود: قرآن را بر من قرائت كن. ابن مسعود گويد: شروع به خواندن سورۀ نساء كردم تا اينكه به آيۀ: فَكَيْفَ إِذٰا جِئْنٰا مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ بِشَهِيدٍ وَ جِئْنٰا بِكَ عَلىٰ هٰؤُلاٰءِ شَهِيداً 3رسيدم، ديدم اشك از چشمان پيامبر صلى الله عليه و آله سرازير شد و فرمود: ديگر بس است.
ابوالفتوح رازى در تفسير خود اين روايت را نقل كرده و افزوده است:
ابن مسعود گويد: چون به آيۀ ياد شده رسيدم، حضرت گريه كرد و فرمود: بار ديگر، از اول تلاوت كن. باز شروع كردم تا اينكه به آيۀ يادشده رسيدم، پيامبر صلى الله عليه و آله بيشتر از بار اول گريه كرد و فرمود: بس است. 4نقل كردهاند كه هرگاه آيۀ وَ جِئْنٰا بِكَ عَلىٰ هٰؤُلاٰءِ شَهِيداً را نزد پيامبر مىخواندند، اشگهاى حضرت جارى مىشد. 5خنده و شگفتى پيامبر صلى الله عليه و آله از شدت نزول باران به دنبال نماز باران و دعاى آن حضرت
عايشه نقل كرده است كه: مردم از قحطى و خشكسالى نزد پيامبر صلى الله عليه و آله شكايت كردند.
حضرت خطبه خواندند و دعا كردند و دو ركعت نماز گزاردند. در پى آن، خداوند قطعه ابرى پديد آورد كه رعد و برقى زد و سپس باران نازل شد. هنوز پيامبر صلى الله عليه و آله به مسجدش (مسجدالنبى) نرسيده بود كه سيلها به راه افتاد! وقتى حضرت ديدند مردم با سرعت و شتاب،