11اسماعيل با آبى كه از زير قدمهايش بيرون آمده، بازى مىكند و در عين حال، وى آنچه را مىبيند، باورش نمىآيد. در حقيقت، اين چشمۀ آب، رحمت الهى است كه خداوند پس از آنكه هاجر را آزمود، اين رحمت را فرو فرستاد.
و اين آزمايش، تنها به شكيبايى، بردبارى و ايمان او افزود. همين رحمت الهى، عيناً حكمت سعى (ميان صفا و مروه) است و طواف در اين دو كوه، پناه بردن انسان با ايمان به پروردگار خويش و حركت به سوى او، و دويدن (هروله) در پيشگاه اوست، در حالى كه بر او تكيه مىكند، از گناهانش پشيمان است. به او پناه مىبرد، به او توسل مىجويد و از او درخواست مىكند كه از زبونى دنيا و عذاب روز واپسين نجاتش دهد.
اينك اين آرزوى ابراهيم است كه تحقّق پيدا مىكند و اين آب، همان آبى است كه به زودى دلها هوادار آن خواهد شد و اين جايگاه، همان جايگاهى است كه به زودى سرچشمۀ خير و نعمت و رحمت براى جهانيان خواهد گرديد.
بنابراين، بانوى ما (هاجر) يكى از شعائر خداوند را جامۀ عمل پوشانيد و سعى او در ميان اين دو كوه (صفا و مروه) به صورت يكى از بزرگترين اعمال حج كه خداوند آن را بر بندگان با ايمان خويش واجب كرده است، درآمد و جايگاه ارزندهاى را در شريعت اسلامى پر كرد و داراى پيامهايى بزرگ و مفاهيمى بسيار گرديد و اكنون تمامى حاجيان گام در جاى گام او مىنهند و سعى او را انجام مىدهند و زحمتها و رنجهاى بانويى را بهياد مىآورند كه به صحنۀ تاريخ انسانى و دينى گام نهاد و اين در حالى بود كه او از آن صخرههاى سخت و صاف بالا مىرفت و در آن گرماى سوزان خورشيد و در ميان شنهاى داغ و با آن اندوه و سوز دل كه نسبت به كودكش داشت، دشوارىهاى آن بيابان خشك و خالى از عناصر حيات را پشت سر مىگذاشت، همان كودكى كه تشنگى شديد، قلبش را مىفشرد و او در آخرين لحظۀ زندگىاش قرار گرفته بود.
هاجر نمىدانست كه اين تلاشها، رنجها، خستگىها، نگرانىها و بيمهايش روزى به عبادتى تبديل خواهد شد كه تمامى مسلمانان «مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِيقٍ» براى انجام آن عشق مىورزند و واجب و ركنى خواهد بود كه اگر انجام