29وجود نداشت. امّا عمر با استحسان به اين امر رأى داد ومردم را بدان ترغيب كرد و خود معترف بود كه اين بدعت است امّا مىگفت بدعت خوبى است! و خود به آن ملتزم نبود و در خانه فرادى مىخواند. به اين مطلب قسطلانى و قلقشندى و ابن قدامه و ديگران تصريح كردهاند كه سخنانشان را خواهيم ديد.
روايت بخارى
ابن شهاب از عروة بن زبير، از عبدالرحمان بن عبدالقارى نقل كرده كه گفت: شبى از شب هاى رمضان با عمربن خطاب به مسجد رفتيم، مردم متفرق بودند و هركس براى خود نماز مىخواند و بعضاً مردى با اقوام خود به نماز مشغول بود. عمر چون اين بديد گفت: به عقيدۀ من اگر اينها را با يك امام گرد آوريم بهتر است. و در پى اين تصميم ابىّبن كعب را به امامت گماشت. شب ديگر به اتفاق به مسجد رفتيم و مردم به جماعت نماز مىخواندند، عمر گفت: «نعم البدعة هذه» اين بدعت خوبى است! البته نمازى كه پس از خوابيدن بخوانند؛ يعنى آخر شب از اينكه اوّل شب اقامه شود بهتر خواهد بود.» 1علماى عامّه چه مىگويند
1 - قسطلانى مىگويد: اين نماز را عمر بدعت ناميد؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله دستور نداده بود كه به جماعت بخوانند و همچنين در عهد ابوبكر، در اوّل شب نبود و همه شب اقامه نمىشد و عدد ركعات آن اين مقدار نبوده است. 22 - ابن قدامه گفته است: تراويح را به عمر نسبت دادهاند؛ زيرا مردم را مأمور ساخت با ابىّبن كعب به جماعت بخوانند و او چنين كرد. 33 - العينى گويد: عمر آن را بدعت ناميد؛ چرا كه رسول خدا صلى الله عليه و آله آن را سنّت نكرد و در زمان ابوبكر نيز بدان عمل نمىشد. او مىافزايد: بدعت دو گونه است؛ اگر زير عنوان عمل پسنديده در شريعت باشد بدعت نيكو است واگر ناپسند باشد بدعت ناپسند است. 4نگارندهگويد: خواهيم گفت كه بدعت يك نوع بيش نيست و آن هم ضلالت است و حرام.
4 - قلقشندى گويد: يكى از ابتكارات عمر اين بود كه نماز تراويح را براى نخستين