35خدا، من اين خبر را برايت مىآورم. وى مىگويد: من خود را با سرعت تمام به ميدان و به كنار پيكرهاى شهدا رساندم، پيكر خون آلود سعد را، كه آخرين دقايق زندگىاش را سپرى مىكرد، در ميان آنها يافتم و او را صدا كردم، چشمانش را باز كرد. به او گفتم: سعد! مرا رسول خدا فرستاد تا خبر وضعيت و حال تو را به او برسانم، اينك چگونهاى؟ به آرامى پاسخ داد: من ديگر از مردگانم، سلام مرا به رسول خدا صلى الله عليه و آله برسان و از قول من بگو:
«جَزاكَ اللّٰه عَنّٰا خَيرَ ماجَزىٰ نَبِيّاً عَنْ اُمَّتِهِ» ؛ «خداوند تو را از بهترين پاداشهايى كه بر ديگرپيامبران، درراه هدايت امّتشان خواهد داد، برخوردار نمايد.» و نيز سلام مرا به قبيلهام برسان و به آنان بگو: مباد پيمان شكنى كنيد، اگر يك نفر از شما زنده باشد و دشمن به رسول خدا راه پيدا كند، نزد خداوند هيچ عذرى نخواهيد داشت.
اُبىّ مىگويد: اين خبر را به رسول خدا صلى الله عليه و آله آوردم، آن حضرت فرمود:
«رَحِمَ اللّٰهُ سَعْد نَصَرنا حَيّاً و اَوصىٰ بنا مَيّتاً» 1؛ «خدا رحمتكند سعد را، كه در زنده بودنش ما را يارى رسانيد و در مرگش هم يارى كردن بر ما را توصيه كرد.»
2 - يكى ديگر از شهداى جنگ احد، «انس بن نَضْر» است. او هنگامى كه فرار عدهاى از صحابه را ديد، گفت:
«أَللّهُمَّ اِنّي اَعْتَذِرُ اِلَيْكَ مِمّا صَنَعَ هٰؤُلاءِ وَ اَبرأُ اِلَيْكَ مِمّا جٰاءَ بِهِ هٰؤُلاءِ» ؛ «خدايا! من از آنچه اينها (فراريان از صحابه) انجام دادند، در پيشگاهت اعتذار و از آنچه اينان (مشركين) آوردهاند، تبرّى مىجويم.»
آنگاه وارد جنگ شد و به شهادت رسيد. نوشتهاند كه در پيكرش بيش از هشتاد زخم بود و كسى نتوانست او را بشناسد، مگر خواهرش «ربيّع» آن هم از طريق انگشتانش كه از زيبايى خاصى برخوردار بود. 23 - به هنگام مراجعت رسول خدا و اصحابش از احد، زنان مدينه به استقبال آمدند، بانويى از قبيلۀ «بنى دينار» پيش آمد و از كشته شدگان در جنگ پرسيد. به او گفتند همسر، پدر و برادرت، هر سه از كشته شدگانند. او به اين خبر توجهى نكرد و پرسيد: پيامبر چه شد؟ ! گفتند: به سلامت برگشته است. گفت او را به من نشان دهيد و چون رسول خدا را ديد گفت: