28در هر موقف و مشعرى و وقوف و حركتى و سكون و عملى، اين مطلب و مقصد اعلى جارى است و خلاف آن شرك بهمعناى اعم است كه همۀ ما كوردلان به آن مبتلا هستيم.» 1تلبيه پاسخ دادن است، پاسخ به دعوت حق، به نداى ابراهيم خليل و وارث صادق او، خاتم النبيين صلى الله عليه و آله، ولحظۀ احرام كه همراه با تلبيه است، لحظۀ ورود در ضيافت الهى و حريم قدس و قرب و حضور است. شكوه احرام و ورود در حريم كبريايى را كسانى دريافته بودند كه همچون حضرت زينالعابدين عليه السلام از روى تواضع و تذلّل، هنگام گفتن تلبيه به خود مىلرزيدند و اضطراب سراسر وجودشان را مىگرفت و مىفرمودند: مىترسم در پاسخ من گفته شود «لا لبّيك» ؛ يعنى: نه، تو پاسخ ندادهاى! و در آن مواقف كريمه اشك خوف و رجا مىريختند.
در اين ميقات و ميعاد قرب و حضور، تكرار تلبيه، چنانكه در سخن امام آمده بود، رمزى است براى اهل معنى و آن هجرت و انقطاع كه در روح حج نهفته است و زائر در اين هجرت قدم جاى قدم ابراهيم خليلاللّٰه و خاندانش مىنهد و از زلال زمزم عشق مىنوشد، همانگونه كه آنها از آن نوشيدند و از همه باز آمدند و با دوست نشستند و از آن آزمايش بزرگ سرفراز بيرون آمدند تا فيض رحمانى را در آغوش كشيدند و در دامان مهرش جاى گرفتند.
ميقات ميعادى است براى عاشقان كوى دوست و شيفتگان وصل يار و تلبيه زمزمه لقاء اللّٰه است. در اين ميعاد و تكرار آن شيرينى و حلاوت همسخن شدن با معبود را تفسير مىكند و هركس به اين محفل انس بار يافت ديگر غير و غيريّت نمىبيند و هرآنچه را كه جز جلوۀ يار است تصويرى كاذب مىنگرد و همزمان با توحيد خالص هرنوع شرك خفى و جلى را زير پاى مىنهد. «لبّيك لا شريك لك لبّيك» و ستايش و حمد را تنها از آن خدا مىداند، حتى اگر از غير او ستايش شود! چرا كه همه چيز، جلوۀ جمال جميل اوست و به گفتۀ حافظ:
اينهمه عكس مى و رنگ مخالف كه نمود
يك فروغ رخ ساقى است كه در جام افتاد
حال تصور كنيم اگر مسافر الى اللّٰه به اين منزل و منزلت راه يافت و روح خود را بدينگونه كمال و استغنا بخشيد، در دل و جان و اعتقاد و عمل و خُلق و خوى چه تحوّلى