13نمايند؛ زيرا مىدانيم كه حرف عطفِ «ثمّ» براى تراخىِ زمانى است و ترتيب را مىفهماند؛ يعنى تراخىِ زمانى بين الإفاضتين و مىدانيم كه «افاضه» به معناىِ حركتِ بعد از وقوف است.
و از آنجا كه هدفِ اصلى، انسانسازى و پيشرفت و تعالى روحىِ انسانهاست، باز هم خدا دستور مىدهد: وَاسْتَغْفِرُوا اللّٰهَ از خدا طلب آمرزش كنيد و از گذشتۀ بدِ خود پشيمان شويد و از او بخواهيد كه در شما ارادهاى به وجود آورد كه ديگر گِرد ناشايستگىها نگرديد؛ زيرا خدا كثير المغفرت و واسع الرحمت است. 1در تفسير الخازن آمده است: 2از مخالفت خود با دستوارتِ خدا و تمامِ گناهانِ خود استغفار كنيد؛ زيرا كه خدا، ساتر گناهان بندگان است و رحيم.
فاضل مقداد نيز ذيل بحث از اين آيه، نوشته است: 3وَاسْتَغْفِرُوا اللّٰهَ؛ 4يعنى از خدا مغفرت بخواهيد؛ زيرا انجام مراسم حجّ سبب ووسيلهاى است براى مستحقّ آمرزش شدن و افاضۀ رحمت الهى. 5خلاصه اينكه: آيۀ 199 سورۀ بقره كه مورد بحث قرار گرفت، يكى از عاداتِ قريشيان، كه خود را سرپرستانِ كعبه مىشمردند و خويش را فرزندان ابراهيم مىدانستند و براى ديگر عربها مقام و منزلتى قائل نبودند و آنان را به حساب نمىآوردند، خط بطلان كشيد و قريشيان در عرفات وقوف نمىكردند؛ زيرا وقوفِ به عرفات را از محيط حَرَم بيرون مىدانستند و انجام نمىدادند ولى قرآن دستور داد كه بايد در مراسم حج يكنواختى و هماهنگى وجود داشته باشد و مسلمانان همه در يك جا وقوف كنند و پس از وقوف در عرفات، همگى به سوىِ مشعر بيايند و از مشعر به سوى منا كوچ كنند.
اسلام خواسته است بدين وسيله، انسانها را از خود برتربينى و افكار و خيالاتِ واهى بر كنار دارد و با قريشى كه به نسب خود مىباليد با مردمِ ديگر قبايل در يكجا گرد نمىآمد، مبارزه كند، اين بود كه دستورِ: ثُمَّ أَفِيضُوا مِنْ حَيْثُ أَفَاضَ النَّاسُ. . . 6صادر شد؛ زيرا به قول سيد قطب، اسلام نَسَب نمىشناسد، اسلام طبقه نمىشناسد و اسلام همۀ مردم را يكسان مىداند؛ «انّ الإسلام لا يَعرفُ نَسباً ولا يَعرف طبقةً، إنّ النّاس كلّهم واحدة» 7
اين است كه در بخش پايانى آيه، دستور داد از افكار و خيالاتِ نادرستِ جاهلى دورى گزينيد و استغفار كنيد و اين عصبيّت جاهلى را از خود دور سازيد؛ زيرا حج مىخواهد درسِ