58قاتل هماوران، و بالاخره مردى است كم نظير.»
آنگاه گفت: و برادرانش زيد و عبداللّٰه، به سيل بنيان كنى مىمانند كه صفوف دشمن در مقابلش تاب مقاومت ندارد و به كوه بلندى شبيهند كه ديگران در سختيها به آنها پناه مىبرند. مردانى هستند سراپا تصميم و اراده، كه هيچ سستى به آن راه ندارد.
مسعودى سپس متن نامهاى را كه صعصعه به عنوان تقدير و سپاس از عقيل در حمايت وى از فرزندان صوحان در نزد معاويه نگاشته است، نقل مىكند. بخشى از نامه چنين است:
پس از بسم اللّٰه، «ذكر اللّٰه اكبر و به يستفتح المستفتحون و أنتم مفاتيح الدنيا و الآخرة فقد بلغ مولاك كلامك عدوّ اللّٰه وعدو رسوله فحمدت اللّٰه على ذلك وسئلته أن يفى بك الدّرجة العليا. . .»
«. . . ياد خدا بزرگترين ذكرها است و هر كارى بايد با ياد و نام او آغاز شود و شما خاندان، كليدهاى خير دنيا و آخرت هستيد.
اين غلام تو خبر گفتار تو را، كه با دشمن خدا و دشمن رسولش انجام گرفته است، دريافت نمود. از خداوند مسألت دارم تو را بر اين اظهار حقيقت از مقامى والا برخوردار سازد.» 1نتيجۀ بحث
اين بود شخصيت واقعى عقيل بن ابيطالب كه در حد يك مقاله مىتوان از آن سخن گفت و اين بود تاريخ صحيح سفر او به شام و انگيزه و مقصود اصلى وى از اين سفر و سرانجام اين بود اشارهاى بر مجموعهاى از فرازهاى گسترده و متفرق از سخنان او در بيان فضائل امير مؤمنان و نكوهش از معاويه و يارانش و اجمالى از دفاع وى از صحابه و ارادتمندان و پيروان صميمى برادرش.
بنابراين، نه اين مطلب درست است كه عقيل در حال حيات امير مؤمنان به شام سفر كرد و نه اين گفته كه در خانۀ معاويه و به قول «صعصعه» دشمن خدا و رسول، با آن حرص و ولع كباب مرغ را به دندان و جام شربت را به سركشيده است!
نه اين مطلب صحيح است كه عقيل، معاويه، دشمن خدا و رسول را دعا كرده است كه: «بار الها! زيادى طعام از صاحب اين خان دريغ مكن!» و نه اين مطلب كه او دربارۀ خودش گفته است:
«عقيل اولين سنّت شكن خاندان بنى هاشم است!» كه دست نياز به سوى معاويه دراز