11بنابر اين فرشتگان قرنها - كه با تعبير «هزار سال» ، سابقۀ طواف آنها در روايات گوشزد شده و ظاهراً نبايد اين تعبير را در مرز و ظرف چنان شمارى گرفتارِ تنگنا ساخت؛ و بلكه نمايانگر سابقهاى بس ديرينهتر از هزار سال. تا درازاى آغاز آفرينش هستى تا زمان خلقت آدم را در خود مىگنجاند پيرامون اين نقطه از كرۀ خاكى و قلب تپندۀ توحيد به طواف خود آغاز كرده و بدان تداوم بخشيدند؛ چون اين نقطه همانگونه كه در احاديث متعددى آمده، محاذى با عرش الهى و مطاف فرشتگان در عالم ملكوت است.
مُحْرِم كه در برابر نقطهاى محاذى عرش خدا، پايگاهى را احساس مىكند، اگر چنان محورى را درست باز يابد و مبدأ اين گردش و چرخش را درست شناسايى كند كه از چه جايگاهى بدينسان بر زاويهاى از اين خانه خودنمايى مىكند، بارقهاى در دل او به هم مىرسد كه گامهاى او را به مبدأ اين طواف و گردش، به تحرك وامىدارد؛ و مىفهمد كه در چنين ايستگاهى است كه بايد همۀ توان بدنى و روحى خود را به كار اندازد و همۀ وجود خويش را براى گردش در پيرامون حريم الهى به پويايى و تحرك از همين نقطه وادارَدْ: از حجرالاسود كه هرگز در طول تاريخ بناى كعبه، به شرك نيالوده و مورد پرستش قرار نگرفته است.
حاجى به كوى يار مىرسد و با آغاز كردن گردش خود پيرامون خانۀ خدا از محلى كه حجرالاسود در آن نصب شده است و ماجراى نصب آن نمايانگر حلّ اختلافات و درگيرى مردمى بىفرهنگ و فاقد نظام و سازمان است بايد با اين نشانۀ همبستگىآفرين و اختلافسوز با برادران و خواهران ديگرى كه فرهنگ و تعاليم اسلامى ميان آنها وحدت برقرار ساخته همبستگى خود را استوارتر نموده و ريشۀ همۀ اختلافها را از بن بركنند.
ماجرا اين بود كه در مكّه سيلى به راه افتاد و كعبه را ويران ساخت. مردم مكه از ديرباز بدان حرمت و ارج مىنهادند، بر آن داشت آن را بازسازى كنند. وقتى مىخواستند كعبه را دوباره بر سر پا سازند مصالح ساختمانى آن را از چوب و تختههاى كشتيى تدارك ديدند كه در ساحل دريا افكنده شده بود. اين كشتى را پادشاه روم از قلزم مصر در سوى حبشه گسيل داشت تا در آن دريا كليسايى را برپا سازند. مردم مكه كشتى ياد شده را خريدارى كرده و براى بازسازى كعبه از مصالح آن بهره جُستند.
وقتى تا محل نصب حجرالاسود، بناى كعبه را بالا بردند، ميان آنها بر سر نصب آن اختلاف پديد آمد كه چه كسى يا كسانى بايد عهدهدار نصب آن گردند. سرانجام بر سر آن