33سعادت بشر زيانآور است، در زندگى عمومى هميشه لازم شمرده مىشود؛ زيرا اين حد اطاعت و فرمانبرى مردم از مردم، موجب غرور و خودسرى كسانى، و بىشخصيتى وبىارادگى توده مىشود، و اساس استقلال فردى را از ميان مىبرد. اينگونه اطاعت و فرمانبرى دربارۀ بندگان، فقط نسبت به خداوند لازم است، تا اراده و فرمان او كه خير محض است، در شخص تحكيم شود و محور حيات را تغيير دهد. پس چيزى پرارزشتر از بندگى نيست و هرجا كه بندگى در آن ظاهرتر شود، ارزش آن زياد است. اين خانه و اعمال آن مظهر كامل بندگى؛ يعنى ظهور ارادۀ حق است، به اين جهت محل پيامبران و قبلۀ نمازگزاران و شعبهاى از رضوان و وسيلۀ غفران است. از آنجا كه ارادۀ حق و روح بندگى و فرمانبرى از آن ظاهر است، توجه پيامبران بدانسو مىباشد و روح و فكر آنان در آن محل، حلول مىنمايد و در آن محيط مستقر مىشود، و در هر جا و از هر كس عبادتى و نمازى انجام گيرد؛ مانند عقربۀ قطب، بايد بدانسو برگردد كه حوزۀ قدرت مغناطيسى حق است، همان زندگى خوش و بهشت رضايت كه تو (ملحد ناراضى) در طلب آن مىباشى و مورد آرزوى قلبى همه است و در تشكيل و راه آن، همه گيج و گُمند، نمونه و شعبه و راه آن همين خانه و اجتماع حج است؛ «شُعبةٌ من رضوانه و طريق الى غفرانه» كه فاصلهها و رقابتها را از ميان مىبرد و شهوات و آرزوها را محدود مىكند و حكومتهاى باطل را زايل مىنمايد، چون اين علل و موجبات ناراحتى، از ميان رفت يا محدود گرديد، آثار خشنودى و رضايت و رضوان ظاهر مىشود و جاى نارضايتىها و تاريكىهاى اختلافاتِ لباسى، رنگى، نژادى، زورمندى، زورپذيرى و عيبجويى را وحدت ايمان و حكومت الهى و خشنودى و عيبپوشى مىگيرد. همه رنگ خدا دارند و در دلِ همه، نور ايمان مىدرخشد و همه آيينۀ انعكاس جمال معنوى ايمان و فضيلتند، اين محيط عكس محيط شهوات و اقتصاديات و سياستها و مليتها است. پس در اين محيط، رسيدن به آخرين حد كمال مطلوب، براى عموم ميسّر است؛ چون آخرين حد، عبوديت و تعبد است و عبوديت نفوذ دادن ارادۀ حق است و همان حد نهايى كمال است؛ «منصوب على استواء الكمال.» اين معنا بنابر آن است كه «استواء» به معناى استقرار باشد. استواء به معناى طريق مستقيم و حد وسط هم بسيار استعمال مىشود، بنابر اين معناى عبارت حد وسط ميان معنا و صورت و دنيا و آخرت است.