30جهت دچار فشار و ناراحتى بود. پس از اجاره، مانند مادهاى كه منفجر شود سخنان آلوده به دشنام و كجفهمى و بدبينى خود را نسبت به مسلمانان در اعمال حج اظهار نموده و مانند عموم مادهپرستان متحير كه با يادگرفتن چند لغت و فرمول سرمستند و به نظر حقارت و سفاهت به مردمان با ايمان مىنگرند، اين سنبل مادىگرى و روشنفكر زمان خود در آغاز سخن مسلمانان طواف كننده را به حيوانات چشم بستهاى كه دور خرمن مىگردند تشبيه نمود، و طواف را به خرمن كوفتن، و عبادت خدا را عبادت خانه و پناهندگى به سنگ مىپنداشت. در پايان، سخنش را نسبت به جمله اعمال حج يا جمله دين خلاصه كرده، گفت:
اين اساس خردمندانه و اثر فكر صاحب نظرى نمىتوان باشد. چون سرفۀ خود را پايان داد، در حالى كه امام - عليهالسلام - گوش مىداد و همراهان امام هم به احترام آن حضرت به وى آزادى داده بودند، اندكى راحت شد يا اخلاط فكرى و مواد چرك شكوك را كه آميخته با دشمنام و كجبينى و كينهتوزى بود، بيرون ريخت، چون هيجان و عصبانيتش اندكى فرو نشست، كمى بخود آمد، شايد اين ظواهر حقيقتى دربرداشته باشد؟ شايد فهم و ادراك من از فهم اسرار آن كوتاه باشد، آيا ميان اين تودههاى فراوان كه همه مثل من آفريده شدهاند، من بيش از ديگران مىفهمم! در اينجا متوجه شد كه در محضر شخصيت بزرگى است، به كوچكى و ضعف فكرى خود اندكى پى برد و گفت: سخن من تمام شد اينك تو بگو. چه، تو سَرِ اين اساس و كوهان آنى و پدر تو مؤسس و كمال آن است، چون كوهان شتر بالاترين قرارگاه و محل چشمانداز سوار است. بدين جهت بزرگ و مدير جمعيت را سنام مىگويند، مىشود از اين جهت باشد كه كوهان مانند دنبۀ گوسفند مادۀ غذايى ذخيره است؛ يعنى تو هم سر و مغز متفكر و هم كوهان و غذاى ذخيره و قوّۀ بقاى اساس اسلامى و وارث پدرانى مىباشى كه طرح اين اساس را ريختهاند. پس تو به نيت و مقصود آنها بيش از ديگران آگاهى.
اين بود اساس حج از دريچۀ چشم يك فرد منحرف ملحد، حال از نظر يك مرد الهى و حكيم نفسانى بنگر:
فقال أبو عبداللّٰه - عليهالسلام -: «انّ من أضلّه اللّٰه و أعمى قلبه استوخم الحق فلم يستعذبه و صار الشيطان وليه و ربه يورده مناهل الهلكة ثم لا يصدره. و هذا بيت استعبد اللّٰه به خلقه ليختبر طاعتهم فى اتيانه فحثهم على تعظيمه و زيارته و جعله محل انبيائه